1

2.6K 56 3
                                    

تو سالن انتظار منتظر نشسته بودم تا بعد از این همه مدت بالاخره عشق زندگیمو ببینم،آخه دوساله از وقتی میشناسمش میگذره و ما تو کل این دوسال فقط ب صورت ویدیویی باهم حرف میزدیم،حدود ساعتای ۷شب بود و فرودگاه تقریبا شلوغ بود...
بعد نیم ساعت پروازش ب زمین نشسته بود،پشت شیشه هرلحظه منتظرش بودم
پسری تقریبا برنزه با چشمای آبی،موهای خرمایی تو تصورات خودم بودم و داشتم  پسرکوچولوی بغلیمو توصیف میکردم ک دستی رو شونم قرار گرفت
ب سرعت سرمو برگردوندم و چشمام تو اقیانوس ابی چشماش گم شد
انقدر درگیر بودم ک اودمنشو نفهمیده بودم
وقتی حس کردم صورتم خیس شده از شوک در اومدم و دستی رو صورتم حس کردم،چند ثانیه بعد اون بود ک تو بغلم جا گرفته و دستاشو دور گردنم انداخته بود
ل:دلم برات خیلی تنگ شده بود ددی..
و بوسه ایی روی گردنم گذاشت
اووه اون عوضی میدونه چجوری منو اذیت کنه،محکم تو بغلم فشارش دادم و از خودم جداش کردم و با شیطنت ب چشماش خیره شدم
ه‍ـ:منم همینطور سوییتی...
سرمو نزدیکش کردمو و خیلی سریع لباشو بوسیدم
دستشو گرفتم و ب سمت ماشینم حرکت کردیم وقتی سوار ماشین شدیم حس میکردم باید خیلی سریع خودمونو ب خونه برسونیم،تو راه کل حواس لویی ب خیابونا بود و حرفی نمیزد
ماشینو جلوی خونه ی شیکی ک برای لویی و خودم تو این چند روز اماده کرده بودم پارک کردم
دست لویی رو گرفتم و اون چمدونشو بدستش گرفته بود
هردو ب سمت خونه راه افتادیم
در رو باز کردم،وارد خونه شدیم
خونه ایی ک داخلش مثه بیرونش کاملا سفید بود و تمام دیواراش با عکسای لویی و من پرشده بود و تیکه هایی از اهنگایی ک حس من رو ب لویی بیان میکرد...
لویی چشماش محو خونه بود ولی من دیگه میخواستمش همین الان و همین جا...
درو بستمو لویی با چشمای درشت بهم نگاه کرد..بهش نزدیکتر شدم تپش قلبمو حس میکردم
میدونم این تپش بخاطر این همه نزدیکی ب لوییه
لویی رو ب در پشت سرش کوبیدم و لویی تو شوک بود ک لبامو رو لباش گذاشتم و وقتی فهمید قصدم چیه لبخندی زد و دستاشو دور گردنم حلقه کرد...
وزبونمو رو لباش کشیدم و اون اجازه ی ورود بهم داد و دهنشو برام باز کرد نقطه ب نقطه ی دهنشو مزه میکردم و از طعم نعنایی ک تو دهنش بود هووومِ غلیظی میگفتم
دستاشو از دور گردنم باز کرد و چونمو با دستاش ب پایین میکشید
دهنمو باز کردمو اجازه دادم لب پایینمو بین دندوناش بکشه
حالا لویی بود ک بوسه رو کنترل میکرد
ب سمت مبل کرم رنگ وسط خونه هدایتم میکرد، در حین راه رفتن و بوسه هامون ک حالا شدت بیشتری پیدا کرده بود لباس خودمو لباس پسرکوچولوی روبرومو در اوردم و وسط خونه انداختم
با احتیاط رو مبل دراز کشیدمو و لویی با حالت اغواگرانه ایی لب بالاشو تو دهنش کشید و دستاشو روی تتو های بدنم میکشید سرشو بلند کرد و تو چشمام نگاه کرد و بعد ب طور خیلی ناگهانی سرشو ب سمت یکی از نیپلام برد و اونارو میمکید،
از سر لذت ناله میکردم و این ناله های من لویی رو بیشتر تحریک میکرد
از روم بلند شد و سریع شلوار و باکسرمو با سرعت از پام بیرون کشید و پرت کرد
از شوک اینکارش هین بلندی گفتم
سرشو بین پاهام برده بود و چشمای خوشگلشو تو چشمام قفل کرده بود،بدون اینکه نگاهشو ازم بگیره بوسه ایی روی رون پام گذاشت و بوسه هاشو تا زیر بالزام ادامه داد،دیکمو دستش گرفته بود و بدون توجه ب صدای من دستشو رو دیکم خیلی اهسته و ازار دهنده تکون میداد،صبری برام نمونده بود
ه‍ـ:لویی اون لعنتی رو بکن تو دهنت...
وقتی عجله ی منو دید نیشخندی زد و دیکمو ی دفعه ب طور کامل تو دهنش کرد،از سردیه دهنش ناله‍ ی بلندی کردمو وسرم از مبل بلند شد،با تمام سرعتی ک داشت سرشو عقب جلو میبرد و با دستش قسمتی ک تو دهن کوچولوش جا نمیشد رو ساپورت میکرد،بعد چندبار عقب جلو کردن دیکمو با صدای هوپ مانندی از دهنش دراورد و زبونشو دور کلاهک دیکم کشید،اون بیش از حد منو تحریک میکنه،دستامو پشتم ستون کردم و ب کمکشون از روی مبل بلند شدم و صورتمو مقابل صورت پسر کوچولویی ک روبروم روی زمین زانو زده بود قرار دادم،
ه‍ـ:تو بهترین قسمت از بدترین قسمت های عمرمنی لو...
با اون چشمای قشنگش ب من زل زده بود
لبامو ب لباش وصل کردمو و وادار ب بلند شدنش کردم،همونجوری ک میبوسیدمش خم شدمو و دستام رو زیر روناش قرار دادم و از زمین بلندش کردم
ب سرعت پاهاشو دورم حلقه کرد و منم راهمو ب سمت اتاق سبز ابی ک برای خودمون درست کرده بودم رفتم،
ب سمت تخت دایره ایی شکل وسط اتاق رفتم،لویی رو اروم روی تخت گذاشتم و خودم روش خیمه زدم
تمام اجزای ظریف صورتشو میبوسیدم
و اون خنده های ریزشو ب من تحویل میداد
اروم بوسه هامو ب سمت پایین هدایت کردم و گردنشو با تمام لاوبایتایی ک انتظارشونو تو این دوسال داشتم پر کردم
لــ:این خیلی خوبه...هارولد..تو...آه
باورم نمیشد اون انقدر تحریک شده نمیتونه جملاتشو کامل کنه
سرمو بیشتر ب سمت پایین کشیدم و حالا از  اون نیپلای ورم کردشو بخاطر تحریک میکشیدم

smut bookWhere stories live. Discover now