Part 6

1.2K 225 46
                                    

همه چیز کند و اروم پیش میرفت یا شایدم نه ولی تهیونگ اینطور حس میکرد اونا دوهفته ی تمام راجب اتفاقات و تمام پرونده ها همفکری کردن و در اخر به کمک هوش فوق العاده جانگکوک فهمیدن که اون شخص که باعث وبانی تمام اتفاقاته یا همون به قول خودشون مجرم ممکنه یه فرد چینی باشه اونا از خط نوشتاریش و حروف و روش استفاده ی اون حروف و صد البته به کمک پخش صدای سرشار از لهجه ای که گوشی جانگکوک ازش‌ ضبط کرده بود این موضوع رو فهمیدن خب یکم کارشون ساده شد ولی نه خیلی هنوزم سئول پر بود از چینی ها و دورگه ها که شناسایی همه‌ی اونا و تطابق صدا و نوشتنشون کار ساده ای نیست درواقع اصلا ساده نیست...
البته این بین که همه درگیر کار روی پرونده بودن اتفاقات جالبی هم توی اون پایگاه میافتاد و خیلی هیجان انگیزه که بدونین اون اتفاقا بین دو فرد افسانه ای پایگاه تهیونگ و جانگکوک میافتاد
...

[فلش بک ده روز پیش]
ساعت ۵ صبح بود
هنوز شیفت شب ها جاشون رو با شیفت صبح ها عوض نکرده بودن یکساعت مونده بود تا همه برن خونه هاشونو کسای دیگه جاشونو بگیرن همه بجز اون چهارتا...
همونطور که از خستگی خمیازه میکشید و صندل های مشکی مارک گوچیش رو با خستگی روی زمین میکشید و راه میرفت از اتاق کنفرانس به سمت اتاقی که یه جورایی اشپزخونه پایگاه بود رفت تا یه چایی بخوره گرچه اینجور مواقع که اونقدر خوابش میاد که در و از دیوار تشخیص نمیده بهترین گزینه قهوه‌س ولی خب اون زیاد طرفدار اون مایع قهوه ای تلخ به قول خودش بیمزه نیست وقتی مجبوره اون قهوه رو با کلی شکر و شیرینی بخوره چرا یه چیز دیگه رو انتخاب نکنه؟
وارد اتاق شد بیخیال سمت چایی ساز رفت و بعد از اینکه از کافی بودن اب داخلش مطمعن شد روشن کرد چرخید و پشتشو به دستگاه کرد و به میز تکیه داد و دوباره خمیازه کشید ولی با چیزی که دید چشماش کاملا باز شد و‌ خواب از سرش پرید
روی میز کنار دیوار سرشو گذاشته و خواب بود ولی چیزی که مردمک های تهیونگ رو گشاد کرد این نبود بلکه قیافش موقع خواب بود چطور اینقد مظلوم و دوستداشتنی میشد
تهیونگ هرچی توی لغتنامه‌ی اول صبحش گشت چیزی برای توصیفش پیدا نکرد پس فقط بهش خیره شد و سعی کرد اون صحنه رو خوب به خاطر بسپاره ولی خب فکر نکنم تونسته باشه حافظه شو راضی کنه چون گوشیش رو از جیب پشتش در اورد و از اون پسر خرگوشی و جذاب عکس گرفت ولی کاش اینکارو نمیکرد چون صدای گوشیش باز بود و اونقدری بلند بود که جانگکوک رو از خواب بیدار کنه و باعث بشه متعجب به تهیونگی که یکم سمتش خم شده و گوشیشو جلوی صورتش نگه داشته درحالی که چشمای پف کرده از خوابش رو برای دقت بیشتر تنگ کرده و با زبونش لبشو خیس میکنه خیره بشه
*چکار میکردی؟

-اممم...من؟

*اره غیر از تو کسی اینجا نیست پس فکر کنم منظورم با خودته

-داشتم...خب...چیز...من؟...اهان..من داشتم از خودم عکس میگرفتم ببینم وقتی از خواب بیدار میشم چه شکلی ام

*هه..واقعا؟
جانگکوک گفت ولی یهو جدی شد و تو چشمای تهیونگ زل زد و ادامه داد

*چرا سمت من داشتی از خودت عکس میگرفتی؟

-اااا سمت تو بود اصلا متوجه نشدم

تهیونگ گفت و هیستریک خندید

*خب به منم نشون بده

-چیو؟!!!

*عکسی که از خودت گرفتی

جانگکوک با پوزخند و مشکوک گفت باعث شد تهیونگ خیلی بیشتر از قبل هول کنه

-بیخیال خیلی بد شد مطمعنم نمیخوای ببینیش

*تهیونگ من دارم صورت از خواب بیدار شده ی واقعی تورو میبینم اونم عکس همین صورته

-خب چرا میخوای عکس چیزی که داری واقعیشو میبینی ببینی؟

ولی قبل از اینکه جانگکوک جواب بده چانوو با یه قیافه ی کیوت خوابالو اومد داخل

_هی بچه ها من گشنمه کی میاد بریم صبحانه بگیریم بیایم؟

-من میام من

تهیونگ بلند داد زد و خیلی خوشحال به چانوو نگاه کرد جانگکوک چشماشو چرخوند و به تهیونگ پوزخند زد

_اممم شما دوتا خوبین؟

-اره خوبیم چیزی نشده خوبیم

_خب تهیونگ من میرم پالتو های جفتمونو از اتاق بردارم دم در منتظرم باش

چشماشو ریز کرد به اون دوتا نگاه کرد ولی زود بیخیال شد و رفت سمت اتاق کنفرانس که وسایلاشون داخلش بود

جانگکوک از جاش بلند شد و سمت تهیونگ رفت و تقریبا فاصله ای بینشون باقی نزاشت بخاطر کوتاه تر بودنش از تهیونگ یکم رو پنجه هاش ایستاد و سرشو کرد تو گردنش و دم گوشش زمزمه کرد

*کیم تهیونگ فراموش نکن که من جوون ترین کاراگاه پلیس سئول بودم و حتما یه دلیلی داشته که این سمت رو بهم دادن پسر بچه نیستم که هرچیزی رو باور کنم سعی نکن منو گول بزن من از چشمای مردم حرفاشونو میخونم

سعی کرد وقتی حرف میزنه نفس های داغش به گوش و گردن تهیونگ حمله کنه بعدش عقب کشید و با یه لبخند کیوت خرگوشی به تهیونگ که چشماش گرد شده بود نگاه کرد یه قدم عقب رفت
ولی تهیونگ دستشو دور کمرش انداخت کشیدش توی بغل خودش
حالا نوبت جانگکوک بود که تعجب کنه چشماش گرد بشه
کار اونو رو تقلید کرد و سرشو توی گردن جانگکوک برد

-فراموش نکن که من کی ام جئون اگه قرار بود از چشمام حرفامو بخونن کیم تهیونگ نبودم یه کارمند ساده ی اداره ی پلیس بودم اطرافیانم چیزایی از من میفهمن که من میخوام

دستشو یکم کمر جانگکوک شل تر کرد ولی قبل از اینکه کاملا ولش کنه زیر گوشش رو بوسید و کاملا ازش جداشو و به سمت در رفت یهو ایستاد برگشت روبه جانگکوک

-توی خواب خیلی خوردنی میشی خرگوش

و بعد زدن چشمک از در خارج شد و‌ پیش چانوو که تقریبا زیر پاش علف سبز شده بود رفت

...
هورااا😬
اصلا امادگی اپ نداشتم ☹️ ولی دیدم امروز اخرین روز تابستون بود و فردا مدرسه ها باز میشه🙄 گفتم یه اپ کوچولو داشته باشم روز اخر به عنوان هدیه ی اخرین روز تابستون❤️ ✨
دوستون دارم و امیدوارم خوشتون بیاد💋
و ارزو میکنم روز اول و تمام روزهای مدرسه براتون شیرین و قشنگ بگذره💜✨

In their mouthحيث تعيش القصص. اكتشف الآن