*جك ساعت دو شب يواشكي مياد تو پناهگاه*
سم: *به صورت خيلي خفن روي صندلي ميچرخه سمت جك*:كجا بودي مرد جوون؟
جك: *با استرس*: آه...با دين بودم.
دين: *حتي خفن تر روي صندلي ميچرخه سمت جك*: دوباره امتحان كن رفيق.
جك:قسم ميخورم...ميتونم توضيح بدم.
كستيل: *با صندلي سوم ميچرخه*: دين...دين! اين صندلي دست از چرخيدن برنميداره!
YOU ARE READING
destiel fun
Humorcastiel:is that supposed to be funny? dean:no castiel: dean:it's hilarious -supernatural-