Part 11

618 154 67
                                    

لین، پیشخدمت مخصوص پرنس سهون کنار در ورودی چشم به راه اون ها بود و با باز کردن درهای پشتی به پرنس و جفت کوچکش خوش آمد گفت. می شد گفت متعجب بود که باز هم جونگین در آغوش سهون از مدرسه بیرون میاد. سهون حالا دیگه اهمیت نمیداد که او یا دیگران چه فکری می کنند تنها چیزی که براش مهم بود این بود که همیشه از جفتش محافظت کنه. انگار جونگین داشت تکون میخورد تا از آغوش سهون پایین بیاد و سهون متعجب نگاهش رو به چهره اون برد: چی شده؟.. اما حواس جونگین به ورودی مدرسه بود، نگاه سهون اون رو دنبال کرد و به یوجین رسید که با لبخند بزرگی برای جونگین دست تکون می داد: فردا می بینمت. جونگین خودش رو بالا کشید و مانند یوجین فریاد زد تا صدای نازکش رو به یوجین برسونه: می بینمت.. سهون نگاه بی حالتش رو به جونگین برگردوند و اون رو روی صندلی پشتی نشوند. خودش ماشین رو دور زد و طرف دیگه جونگین نشست.

با اخم به روبرو خیره شد و پرسید: نگفته بودم باید از پارک یوجین فاصله بگیری؟ چرا هنوز باهاش ارتباط داری؟!..

جونگین با بیخیالی جوری که انگار این موضوع رو به طور کامل از یاد برده باشه کیفش رو باز کرد و سرگرم تماشای چیزهای توی کیفش شد.

سهون بیشتر اخم کرد و بازوی جونگین رو گرفت: صدامو نمی شنوی؟.. پرسیدم چرا هنوز با پارک یوجین حرف میزنی؟..

جونگین انگار که موضوع ساده و روشنی رو دوباره بخواد بگه شونه بالا انداخت: خب اون دوستمه!.. باید با دوستم حرف بزنم وگرنه دیگه باهم دوست نیستیم.

سهون با دو انگشت وسط و شصت دست راستش شقیقه اش رو ماساژ داد تا آروم بشه: اما انگار تو فراموش کردی که باید به حرف من گوش بدی. من واضح و روشن گفتم باید ازش فاصله بگیری و تو گفتی هر چی من بگم.. فراموش کردی؟.

آهنگ خشمگین صدای سهون باعث شد این بار جونگین دست از جستجوی کیفش برداره و به چهره اخموی سهون نگاه کنه. لبهاش رو کمی باد کرد و روی هم گذاشت. انگار نا امید و کلافه شده بود به نشانه پاسخ مثبت سرش رو بالا و پایین برد و ادامه داد: اما سهون هئونگ..

چشم های ناراحتش رو پایین برد و به دست هاش خیره شد. جایی که انگشت هاش با قفل کیف بازی می کردن: سهون هئونگش رو ناراحت کرده بود. دلش نمیخواست این اتفاق بیوفته اما خب اون راست میگفت. به سهون هئونگ قول داده بود این کار رو نکنه. سهون که حس خوبی به دیدن جونگین در این حال و هوا نداشت بازوش رو کمی فشرد تا دوباره نگاه جونگین رو به چهره خودش برگردونه اما واکنشی ندید پست چانه جونگین رو گرفت و صورتش رو بالا گرفت تا نگاهش کنه اما جونگین هنوز چشم هاش رو پایین نگه داشته بود. سهون کلافه سرتکون داد: اما چی؟ میخوای باهاش دوست بمونی؟.. اما من نمیخوام این اجازه رو بهت بدم و تو باید به حرفم گوش بدی.

WishWhere stories live. Discover now