part 5*

249 48 22
                                    

جمعه ۱۶ دسامبر
این هفته هم هفته عجیبی بود همه برای سر زدن به کوک اومده بودن جین هیونگ نامجون مینسوک جونگده چانیول و بکهیون هوسوک به همراه جیمین و یونگی اتاق کوک در شلوغ ترین حالت ممکن بود راستی یکی دیگه هم اومده بود کسی که جیمین دقیقا اینطور معرفیش کرد((هی کوک-ا اینم همون پسر عجیب توی کافه کتاب، تهیونگ)) همه در تکاپو بودن و به بهانه تعریف اتفاقات برای کوک یاد خاطره میکردن و میخندیدن ‌اما تهیونگ از بحث جدا بود نکه کسی اونو تحویل نگیره نه اون محو یه ستاره خاموش شده بود یه ستاره ساکت و نمی تونست نگاهش رو از اون ستاره بگیره اره تهیونگ ستاره اش رو پیدا کرده بود همینطور که محو صورت کوک شده بود با صدای جیمین پرید +تهیونگ-ا ول کن دست بچه رو چلوندیش تهیونگ که تازه متوجه شد تمام مدت محو شدن در صورت یار در حال فشار دادن دست کوک بوده یکدفعه دست کوکی رو ول کرد و سعی کرد قضیه (؟)رو ماست مالی کنه +اه آها جیمین دوستت ... خیلی.... چیره..آها نرمه اره واسه همین دستش و گرفته بودم اره شرمنده . وبا یه لبخند مستطیل شکل داستان رو فیصله داد مینسوک از جاش بلند شد و پیشنهاد داد تا دیگه برن خونه جیمین مثل همیشه بوسه روی سر کوک گذاشت تا خداحافظی کنه تهیونگ که این صحنه رو دید انگار بهش برق وصل کرده باشن احساس بدی پیدا کرد و جیمین رو عقب کشید و بعد با نگاه جیمین متوجه شد چه باغچه ای کاشته و آبیاری هم کرده دوباره سعی در ماست مالی ماجرا داشت +اممم جیمین دیر شد همه رفتن بیا دیگه . وبا آخرین نگاهی که به کوک انداخت ازش خداحافظی کرد .

💙💙💙💙💙💙💙

سلام دوستان تانا می صحبته  و با صمیم قلب دستانتان را به گرمی می فشارد(یاد چارلی و کارخانه شکلات سازی افتادم) کیوتا ممنون از اینکه فیک رو میخونید فقط یه زحمت کوچیک بکشید یه کامنت هم بذارید‌ تا بدونم دوست دارید ادامه داستان رو بخونید مرسی 💚💚💚💚💚💚
بوس به چشماتون 😘

𝐒𝐢𝐥𝐞𝐧𝐭 𝐒𝐭𝐚𝐫Where stories live. Discover now