من امروز رفته بودم به پرورشگاه.
تهیونگ و جونگکوک و یادته؟ همون بچه هایی که میخواستیم به فرزندخوندگی بگیریم. امروز تولد کوکی بود. اون 5 سالش شد و تهیونگ تقریبا 7 سالشه. اونا ازم پرسیدن " بابا نامجون مامان جین کجاست؟ " م..من نتونستم جوابی بدم فقط به صورتای خوشحال و معصومشون که هیچی درباره حقیقت ناگواری که مخفی شده بود، نمیدونستن خیره شدم. من حتی نمیتونستم زمزمه کنم.
"مامان جین رفته. "===========
♡
YOU ARE READING
𝕭𝖚𝖗𝖓𝖎𝖓𝖌ঔৣ [persian translation]
Short Storyوقتی نامجون عکس های جینو برای جین میسوزونه... ❖︎ اسم: سوزاندن ❖︎کاپل اصلی: نامجین ❖︎ژانر: غمگین، کوتاه ❖︎نویسنده: sashimingyu ❖︎مترجم: Nyxowy [Compeleted]