chapter21- Surprise (1)

974 241 65
                                    

ماشین رو تو فاصله ای از ساختمونی که آدرسش رو بهش داده بودن پارک کرد. یه کافه رستوران لاکچری دقیقا چیزی بود که از اون دوتا انتظار میرفت ولی در عین حال هم بکهیون درک نمیکرد چرا صرفا برای یه قرار کوچیک اینهمه تشریفات لازمه!

با اینکه چان یه سری اطلاعات کلی بهش داده بود و حدس بکهیون فقط دور اومدن ییشینگ به این دورهمی میگشت، بازم آروم نمیشد و حسابی از دست همسرش کفری بود.

با رسیدنش به ورودی دوم-دری که چان گفته بود حتما از اون داخل شه-دو تا نگهبان با هیکلای گنده شون جلوش ظاهر شدن:

-اسم؟

دیگه انتظار این رو نداشت. این چه فاکینگ دورهمی ای بود؟ برای کدوم قرار دوستانه ای از در پشتی میرفتن تو و تازه نگهبانا دم در سوال پیچ میکردن آدمو؟ طبق عادت سر کارش اعلام کرد:

-بیون بکهیون

بادیگارد بدون نگاه کردن بهش کنار رفت و راه رو براش باز کرد. از تاج در رد شد و داخل راهرویی شد که جلو میرفت و بعد به یسری پله های بلند میرسید. پله های طولانی!
 

-اوووپااااا....آاااع....ع...یااا!
 
صدایی که از پشت سرش و ورودی شنید باعث شد روشو با کنجکاوی برگردونه و با خودش بگه چقد شبیه اون موقع هاست. و چلیک! صدای شاتر دوربین که بلند شد سریع روشو برگردوند و به راهش ادامه داد. این دیگه چه فیلمی بود واقعا؟!

 
سریع پله هارو-اون پله های غیر استاندارد رو- بالا رفت و به سالنی که احتمالا طبقه دوم کافه رستوران بود رسید. یه جای کاملا وی آی پی!!
 
-هی بک...

در حال چک کردن اطراف بود که صدای چانیول رو شنید. و اجازه داد همسرش به میز مورد نظر راهنماییش کنه! جایی که بقیه پسرا رو میتونست ببینه.

-چانیول...نگهبان آخه؟
 
همسرش با لبخند مسخره ای بهش اشاره داد که چیز خاصی نیست و براش صندلی عقب کشید. نشست و با پسرا خوش و بش کرد. درست ده دقیقه بعد هر هشت تاشون اونجا بودن، دور هم و با اینکه بارها دورهم جمع شده بودن، به بهانه های مختلف! ولی اینبار بوی قدیمارو میداد با منیجر و مدیر برنامه هاشون که نزدیک به اونا دور یه میز دیگه بودن و این حس رسمی بودن همه چیز! بکهیون دلش برای اینا تنگ شده بود...مدت ها بود میدونست که دلش برای همین تنگه...

اونا یه روزی ستاره بودن و دل خیلی ها براشون میلرزید. و الان مردایی که به سمت چهل ساله شدن میرفتن باز هم ستاره بودن. با این تفاوت که پدر بودن یا همسر! با این تفاوت که الان بالغ تر، پخته تر و صدبار قوی تر از اون موقع بودن! و این نه تنها بد نبود بلکه باعث میشد هرکدوم به افراد اطرافشون، این جمع و اینکه انقدر خوب حفظش کرده بودن افتخار کنن.

بکهیون اونجا جونگین، چانیول و کیونگسویی رو دید که به جوک مسخره ای که جونمیون شروع کرده و مینسوک کاملش کرده بود میخندیدن و سهونی که سعی داشت آبی که موقع پقی زیر خنده زدن از گوشه لبش بیرون ریخته بود پاک کنه. داشتن به همون جوکی که همیشه باعث میشد با سکوت توی افق محو شن میخندیدن.

before i get to eighteenWhere stories live. Discover now