Chapter1_part_2

590 62 8
                                    


•• i deserves a man who won't make me feel stupid of being loyal ☁️

من لیاقت یه مردی رو دارم که باعث نمیشه از وفادار بودنم احساس حماقت کنم :)

_____________________________

"توی هرزه انقدر سر صدا کردی که یک هرزه دیگه هم پیداش شد"اون مرد با عصبانیت تمام به اون زن گفت

"استایلز متاسفم ولی قسم میخورم هرچی که بهت گفت راست بود"زنه با هق هق گفت

اون مرد یک نفس عمیق کشید با عصبانیت به زنه گفت"این دفعه میزارم بری ولی دفعه بعد که ببینمت و دهنتو وا نکنی نه تنها خودت بلکه اون دختر کوچولی 10سالت رو هم به فاک میدم چجوری که التماسم کنه بکشمش فهمیدی"

"اره استایلز خواهش میکنم"

"خوبه میتونی گورتو گم کنی" بعد برگشت سمت من"خوب یک هرزه کوچولوی مزاحم اینجا داریم که داشت از به فاک رفتن همجنس خودش لذت میبرد ولی گوشیش مزاحمش شد. "همینجور که اینا رو میگفت نزدیکم میشد قیافش معلوم نبود چون تاریک بود اما خالکوبی دستش معلوم بود

با ترس گفتم"نزدیکم نشو"نمیدونم چرا انقدر ترسیدم خوب معلومه چون یک عوضیه برگشتم پشتمو نگاه کرد خوب بود چون زیاد وارد کوچه نشده بودم میتونستم راحت در برم خدایی من اون داشت نزدیکم میشد کسی راجب کوچه های سیاتل که عوضی های مثل این توشن نگفته بود

"خوب هرزه کوچولو انگار چیزی دیدی که نباید میدیدی و حالا منو تو یکم باهم کار داریم"اون با ارامش تمام اینو گفت چطور میتونه به این راحتی صحبت کنه فاک بهش

نمیدونم چجوری ولی باشجاعت تمام بهش گفتم"اگه یک قدم دیگه نزدیکم شی برات بد تموم میشه چون به محض این که از اینجا برم میرم پیش پلیس و میگم چیکار میکردی"خدای من کارم ساختس اون یک بلایی سرم میاره

با خنده گفت"فکر میکنی اگه بری پیش پلیس منو میگیرن هرزه کوچولو نه کوچولو یا فکر میکنی انقدر احمقم که بزارم از اینجا بری؟"اون یک عوضیه تنها کاری که باید بکنم اینکه از اینجا فرار کنم ادمه داد"خوب بهتره مثل یک هرزه خوب بیایی اینجا مگرنه اگه خودم بیام جلو برات خوب تموم نمیشه"

"حتی فکرشم نکن عوضی"اینو گفتم با تمام توان دوییدم تا به خیابان اصلی رسیدم در کمال تعجب دنبالم نیامد شاید گمم کرد رسیدم خونه
هیچ کس خونه نبود خوب شد که خونه نبودن مگرنه باید به خاطر دیر رسیدنم بهشون توضیح میدادم لباسامو عوض کردمو رفتم تو تخت سعی کردم فکر امروز رو از سرم بیرون کنم با صدای زنگ تلفن بیدار شدم

"سلام بیبی گرل" صداش اشنا بود

"تو کی هستی"با استرس گفتم کسی منو اینجوری صدا نمیکنه

"یادت نیست من همونیم که داشتی تو کارش فضولی میکردی"خدای من اون همون عوضیه اون شماره خونه رو از کجا اورده خدای من باید چیکار کنم

"تو... ت.و...ا.ز ک.جا شماره .. خو.نمون ..رو.اور.د.ی؟" با لکنت گفتم

"فک کنم تو باکره ای چون گوشیت رمز نداره"با خنده گفت لعنتی من اونو انداخته بودم

"چی میخوای"من تو بد دردسری افتاده بودم

"یک گفت گوی کوچیک با هرزه کوچولویه فضول"اون عوضی نمیخواد گفتن این کلمه رو بس که

"تو یه عوضیه هرزه گفتن به منو بس کن چون من مثل اونی که تو کوچه به فاکش میدادی نیستم و گوشیمو بهم پس میدی مجبورم نکن برم پیش پلیس"با عصبانیت بهش توپیدم

"تو هرزه کوچولو فاکی فردا ساعت 3 میای کافه پیج اگه نیایی اون جا مطمعن باش میام دم خونتون نه نتها خودت بلکه پدر و مادر رو هم به فاک میدم"اون چطور میدونه من با پدر مادرم زندگی میکنم

"تو پدر و مادرمو میشناسی" با ترس ازش پرسیدم

"نه هرکس کوله پشتیت رو ببینه متوجه میشه تو با پدر و مادرت زندگی میکنی خوب حرف بسه اگه نیایی اتفاق خوبی برای خودت پدر و مادرت نمیوفته خوشحال میشم اگه بهم بگی خواهر و برادر داری تا اونا رو هم به فاک بدم"اون زرنگه معلومه و خیلیم عوضیه اون چطور میتونه اینجوری حرف بزنه میخواستم جوابشو بدم ولی اون قعط کرده بود

______________________________________

southpaw{H.S}+18|completeWhere stories live. Discover now