اشک

76 4 0
                                    

قطره های گرمش رو داخل چشم وروی گونه هایم حس میکنم اما این تمام دردی نیست که من یا زنهایی مثل من حس میکنند مسئله شبیه کوه یخه که دوسومش زیر آبه .خوندن این مطالب برای جوونها شاید باعث تاسف یا ناباوری باشه ولی دانستن تجربه کسی که درمیانه عمر هست بدون منفعت هم نیست شاید بسیار هم مهم باشد.
تا بچه ای انتظار محبت نیاز وشادی های کودکی زندگیت رو پر میکنه باید این طور باشه اما همیشه ادامه پیدا نمیکنه روزگار جوانی رو به سختی گذروندم که بعدا در موردش حرف میزنم ولی بعد از پشت سر گذاشتن تجرد باخودم گفتم دیگه غمها تموم شد غم که نه زجر ولی این طور نبود اینجایی که ایستادم چیزی به نام عشق وجود نداره جز فرزندانم دلیل دیگری برای خوشایندی زندگیم نیست .مثل یه آب که در تاریکی هنوز یخ بسته بعد از چندین سال میبینه دستش به هیچ کجا بند نیست تا این که اولین شعاع خورشید گرمش میکنه یا بهتر بگم داغش میکنه وتازه میفهمه هیچگاه محلی از اعراب نداشته اما افسوس در فکر داشتن یه همنشین یارفیق خوب یا همون همسر این راه بی معنی رو فقط طی کرده از خودش سوال میکنه آیا طرف مقابل هم به همون اندازه اصلا بهش فکر میکنه یه دکتر روانشناس حرف زیبایی میزد میگفت به افراد آنقدر مهربانی کن که قبلا محبت دیدن، چون ممکنه محبت زیاد شما حتی براش عجیب هم باشه.

باورWhere stories live. Discover now