have rest angel ,,,

822 84 191
                                    

میشا سیگار دیگه ای روشن کرد و بین لباش گذاشت.

بعد از چند ساعت بی وقفه اشک ریختن دیگه نه رمقی برای گریه توی چشم های دردناکش مونده بود و نه حتی اشکی برای ریختن...

ریه هاش میسوختن ولی دردی که توی سینش پیچیده بود نمیزاشت چیز دیگه ای رو حس کنه.

اون خسته بود. خیلی بیشتر از تحملش!
اونقدر که دلش میخواست تمام خستگی هاشو بالا بیاره....
کاش میشد. کاش به همین راحتیا بود...!

یه هفته میشد که جنسنو ندیده بود...
یه هفته لعنتی گذشته بود و جنسن حتی یه پیام لعنتی هم نداده بود...

میشا گوشیش و روشن کرد و نگاهی به لیست بلند بالای تماس های بی پاسخش به جنسن انداخت...

پوزخند تلخی به لباش اومد و خودشو بیشتر جمع کرد. درست مثل کسی که چند نفر تا سر حد مرگ کتکش زده باشن...

انگشتاش ناخودآگاه به سمت دکمه سبز رفتن و یه بار دیگه وجود خستشو به صدای عذاب اور بوق های مداوم و ازاد سپرد.

به امید اینکه اینبار صدای جنسن توی گوشش بپیچه.
اون فقط میخواست صداشو بشنوه!

:قسم میخورم حرف نزنم لعنتی فقط جواب بده.... میخوام صداتو بشنوم!

میشا با صدایی که از بغض میلرزید به جنسن خیالیش التماس کرد.

اما با پیچیدن صدای پیغام گیر امیدش ناامید شد و دوباره بغضش شکست.

گوشیو به سمت دیوار پرت کرد و صدای شکستنش بین هق هق های دردناک میشا گم شد.

اشکاش روی زخم های تازه مچ دستش میریختن و سوزش ملایمیو بهش هدیه میدادن...

زخم هایی که میشا فقط برای اینکه یکم اروم بشه روی دستاش نقاشی کرده بود.

کاش به همین راحتی اروم میشد...
اما ارامش اون جایی بین بازوهای جنسن جا مونده بود و اون با بیرحمی اغوشش و ازش دریغ میکرد!

حرفای جنسن توی سرش میپیچید.
حرف هایی که میدونست همشون درستن...

میدونست که اونا نمیتونن کنار هم باشن.
میدونست که جنسن نمیتونه به همه چیزش پشت کنه.

مخصوصا به مادرش. کسی  که الان توی بیمارستان بستری بود. فقط به خاطر اینکه جنسن بهش گفته بود عاشق یه پسر شده...

اون زن با قلب ضعیفش تحمل شنیدن گمراه شدن پسرشو نداشت...

تحمل دیدن گناه کار شدن پسرشو نداشت!
و قلب ضعیفش از کار افتاده بود و حالا روی تخت بیمارستان دراز کشیده بود.

و تو اون لحظه در حالی که با لبخند بی جونی به جنسن نگاه میکرد به توبه های پسرش گوش میداد.

کسی که حالا فهمیده بود مادرش درست میگه و همه اونا فقط توهم بودن و اون الان به خاطر همشون متاسفه...
جنسن دروغگوی خوبی شده بود!

 "Supernatural Oneshot"Where stories live. Discover now