hear me...

483 58 62
                                    

:این عادلانه نیست...

نفسشو بیرون داد و به بخاری که هوای سرد از گرمای بازدمش ساخته بود خیره شد.

:امشب به طرز ناعادلانه ای خوشگله...

به حرف خودش خندید و بدن خستشو روی زمین انداخت تا شاید نشستن روی زمین خاکی کمی از خستگی ای رو که انگار توش جاودانه شده بود کم کنه.

:موهای توهم مثل امشب سیاه و خوشگله...

دلم تنگه اون وقتاییه که انگشتام و لای موهات فرو میکردم و به همشون میریختم. الان فقط مثل تلاش بی نتیجه بچگی هام برای چنگ زدن به ستاره هاست...

اهی کشید و نگاهشو از سیاهی شب به ستاره های بیشمار اسمون دوخت. لبخند هرچند کمرنگش قصد جدا شدن از لب های خشکشو نداشت.

:میدونی؟ سم خیلی اصرار کرد که همراهم بیاد... ولی خب... میخواستم یکم تنها باشیم! هی... باشه! قبول دارم... شاید حقش نبود که سرش داد بکشم... ولی میدونی که یه وقتایی زیادی گیر میده.

نگاهشو از اسمون گرفت و به سیاهی مطلق رو به روش دوخت. پاهاشو جمع کرد و زانو هاش و بغل گرفت. گونه ی سرخ شده از سرماشو به پارچه ی جینش چسبوند و ادامه داد

:چیه؟ نکنه توهم باهاش موافقی؟! کامان... بداخلاق نباش دیگه... مگه تقصیر منه که اون پاکت سیگارای عوضی زود به زود تموم میشن؟ من فقط به خودم میام و میبینم که دوباره خالیه...

با کلافگی غر زد و صورتشو از روی زانوش بلند کرد. زیر لب جوری که فقط خودش بشنوه ادامه داد

: تو که بودی خالی شدنش خیلی بیشتر طول میکشید...

به قطره اشک سمج اجازه ی فرود اومدن روی یخبندان گونه شو نداد و با مشت باندپیچی شدش پاکش کرد.

:اینجوری ساکت نباش! باور کن نیومدم که سرت غر بزنم و ارامشتو بهم بریزم... فقط... فقط...

با چشمای خیسی که سعی میکرد اشکاشو پشت حصار پلک هاش حبس کنه به عشقش خیره شد. با صدای ارومی که فقط خودش و اون بشنون اعتراف کرد

:فقط دلم تنگ شده...

اونقدر اروم که انگار میترسید باد صداشو با خودش ببره و به گوش دنیا برسونه... اون همیشه یه ترسو بود!

:دلم برای چشمات تنگ شده! واسه اینکه قایمکی بهشون زل بزنم و تو دلم فریاد بکشم که چقدر قابل ستایشن تنگ شده... دلم واسه اینکه سر تو تمام روزو با خودم کلنجار برم تنگ شده...

نفس سنگینشو با حرص بیرون داد و جملشو کامل کرد

:کلنجار برم که شاید بالاخره بهت بگم... دوستت دارم!

پوزخندی به لبش اومد و اشکی بدون اجازه از چشمش چکید و روی خاک افتاد.

:میدونی؟ همیشه فکر میکردم وقت هست... وقت دارم که بهت اعتراف کنم... اما خب...

 "Supernatural Oneshot"Where stories live. Discover now