◂
داشتم با خودم زیر لب زمزمه میکردم که لیوانم رو در حال حرکت دیدم
داشت روی کابینت لیز میخورد
خود به خود
بدون هیچ نیروی خارجی
همینجوری نگاهش میکردم تا وقتی که افتاد و با صدای بدی شکستپلکام رو روی هم فشردم و بیخیال حرفای چند لحظه قبلم شدم
سریع به اتاقم برگشتم و رو به روی دستگاه نشستم»نویسنده:داشتم اب میخوردم عین جن ظاهر شد
خوبه شخصیتِ ترسناک ، تهیونگه ... این بچه چرا جو گیر شده😑😑
منم هول شدم خب لیوانو از رو کابینت شوت کردم..
شتلق افتاد رو زمین
اومدم جیغ و داد کنم که تقصیر من نبوده ،اقا گذاشت رفت😐😐😐😐😐
خرگوش چیه تو اردکی اهااااای
کبابت میکنم...ะ #leviosaaa - #Vkook - #BSOF
YOU ARE READING
😈I'm coming home😈 [completed]
Fanfiction[I'm Coming Home] ژانر: ترسناک، تخیلی، اسمات کاپل: ویکوک ◂ خلاصهای از چندشاتی ICH : همیشه یه مرز هایی برای انسان ها وجود داره که باعث میشه تو بیخبری زندگی کنن، البته تا روزی که از حد خودشون خارج نشن و باعث اتفاقاتِ عجیبِ بعدش نشن! اما چی میشه...