1

899 123 109
                                    

همه چی از زندگی تو این برج شروع شد

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

همه چی از زندگی تو این برج شروع شد.

باکی: *شونه های استیو رو ماساژ داد* تو می تونی ، استیو! انجامش بده.

استیو: *با نگرانی نگاه می کنه* بچه ها ، میگم.... می خواین باشه یه وقت دیگه؟ آخه من دفه اولمه.

سم: خودتو لوس نکن. بدنتو شل کن. نترس ، درد نداره.

باکی: *کنار استیو نشست* کامان ، رفیق! بیا به سم نشون بده که اون قدرا هم بی تجربه نیستی.

استیو: اما هستم که.

باکی: *یکی پس گردن استیو زد* من اومدم از تو طرفداری کنم ، حالا تو هی منو ضایع کن.

استیو: *نفسش رو بیرون میده* خیلی خب شروع کنیم.

لحظاتی بعد صدای داد و فریاد استیو تو کل برج پیچید.

تونی: *سراسیمه از اتاقش به طرف صدا رفت* چی شده خونه رو سر صبحی رو سرتون گذاشتین؟

باکی: *سرش رو از پشت مبل در آورد* از کی تا حالا ساعت 11 صبح حساب میشه؟

تونی زیر لب: سرباز های سحر خیز لعنتی!

استیو غر زد: حساب نیست. تونی اومد حواسم پرت شد.

سم: چی چیو حساب نیست؟ الان دفه دوازدهمه که باختی. هر بار یه بهونه میاری و جر زنی می کنی.

تونی: *چشماش گشاد میشه* ینی برج رو به خاطر یه ps4 مسخره رو سرتون گذاشتین؟

باکی: *حالت تدافعی می گیره* باهاش مشکلی داری؟

تونی: نه من غلط بکنم. فقط جون استیو وینتر سولجر نشیا. ولی آخه اون داد و فریاد ها نشونه خوبی نبود.

سم: *بلند شد ، دمپاییش رو در آورد و به طرف تونی پرت کرد* تو هم با اون ذهن مریضت!

تونی: *به دمپایی اشاره کرد* با این اومدی برج من؟

سم: همه اینجا پلاسن ، اون وقت به من رسید شد برج تو؟ اصن تو با من مشکل داری؟

تونی: آره مشکل دارم.

سم: هی منصفانه نیست. چرا با باکی مشکل نداری؟

تونی: چون اون وینتر سولجره.

سم: قانع شدم. *خیلی آروم سر جاش نشست*

باکی: *دستش رو رو شونه استیو گذاشت* تبریک میگم استیو. تو 12 به هیچ از سم بردی.

سم با دهن باز: اما......

باکی وسط حرفش پرید: اما و اگر نداریم. همین که من گفتم.

سم با تعجب به باکی خیره شد و تونی یه نگاه 'دیدی-بهت-گفتم' به سم انداخت.

Living In Avengers TowerWhere stories live. Discover now