سلام بچه ها
خوبین؟ امیدوارم همتون خوب خوش باشین
بیاین یکم از اوضاع بهم ریخته بیرون دور بشیم
------------------------------------------------------------------------------------------------------
هری ماده زرد رنگ رو بدن کرخت و بی جون پسر می کشید و با هر حرکت دستش مایع محو تر می شد و جذب پوست.
دستاش در حال انجام کار بودن و ذهنش تمام حرف های نیک رو مرور میکرد.
" کسی نمیدونه چه کسی نحسه و چه کسی نجات دهنده"
هری متوقف شد
به صورت پسر نگاه کرد
اون فقط خوابیده بود
به هوش هم اومده بود چیزایی گفته بود
اون نه آتیش داشت و نه چشمایی شیطانی!
و هری مطمئن بود که توسط پسر طلسم نشده! چون همرای خودش همیشه ضد طلسم ش رو داشت.
برای آخرین بار گردن پسر رو ماساژ داد صبر کرد ماده خمیری جذب بشه و بعد به پشت کنار پسر افتاد . امروز حسابی خسته شده بود .ذهنش بیشتر.
دو دل بود اون نمی بایست به هیچ آدمی نزدیک بشه چه برسه ب اینکه از آسمون بگیره و نجاتش بده.
اگر لو می رفتن اگر این پسر همه جا رو از وجود اونا باخبر میکرد در اون صورت تمام اینا تقصیر هری بود
مثل نیک آواره میشدن.
از این فکر به وحشت افتاد پسری ک در نظرش صورت مظلوم و چشمایی گیرایی داشت حالا براش به دشمن تبدیل شده بود
نمیشه تشخیص داد اون آدم راز داریه یا نه اگر هم باشه دیدن هری باعث لو رفتن وجود پری ها میشد.
هری چشماش هارو بست با اینکه دوست نداشت ( و دلیلش رو نمی فهمید) به خودش قول فردا آخرین روزی باشه ک از پسر مراقبت میکنه
نمیخواست دوباره اشتباه کنه اون نمیخواست دوباره انگشت ها به طرفش خیره بشن
دو روز بود ک ازش پرستاری کرده بود با تمام توانش و دانشش برای اون دوا درست کرده و از روی رنگ و حال پسر میشد فهمید ک روبه بهبودیه. حتا سریعتر از اون چیزی که هری انتظار داشت.
اما هنوز استخوان پاش بدجوری بیرون زده بود و مهره های کمرش جابه جا شده بودن بنابراین یه شرط به قولش اضافه کرد اینکه حتمن از سالم بود استخوان پاهاش و مهره های کمرش مطمئن بشه و بعد...رهاش کنه
هری به زیکاروس خیره شد
اون رو کنار ساحل میزاشت یا روی تیکه چوبی به سمت کشتی ها می فرسته و صبح کسی پیداش میکرد .
حتمن کسی که اون برای اولین بار ببینه داد میزنه " اوه مانتای بزرگ" مانتای بزرگ معجزه کرده اون زنده است در صورتی ک هیچ کس نمیدونه من نجاتش دادم.
YOU ARE READING
mermaid curse
Fanfictionوقتی زیکاروس افتاد هیچ کس فک نمیکرد اون زنده بمونه و ب زندگیش ادامه بده هیچ کس نمیدونست پری دریایی بنام هارییو اونو نجات داد و هیچ کدومشون درمورد اتفاقاتی ک دوربرشون افتاده بود' نمی دونستن. #zarry
