۹. طلسم دل شکن

101 20 4
                                    

تصمیم پدر چه صاعقه وار به سرشون کوبیده شد! برادرا به هم نگاه کردن و با اینکه در اثر شوک هیچ احساسی از توی صورتشون قابل درک نبود از اسباشون پیاده شدن. برادر انتخاب نشده پیش خودش نفس راحتی کشید اما آغوششو باز کرد تا به برادری که باید آماده میشد تا فدای تصمیمات سیاسی پدرش بشه بفهمونه هنوز پشتیبانشه و پیشش میمونه.

شاهزاده ای که حالا به خواست پدرش تقریبا نصف راه رو رفته بود که با شاهزاده ی ایرلند ازدواج کنه نفسشو با صدا بیرون داد و پلکاشو بهم فشرد. یه جورایی از همون اول هم حدس میزد خودش باشه اما هیچ وقت فکرشو نمیکرد اگه حدسش درست از آب دربیاد انقدر آزرده خاطرش کنه. توی این موقعیت دیگه هیچ فکری و تعللی نمیتونست سرنوشتشو تغییر بده پس افکارشو خالی کرد و تصمیم گرفت این بار خودشو به دست حوادث بسپره.

ندیمه ها همه چیز رو توی اتاق شاهزاده آماده کرده بودن و به محض رسیدنش بلافاصله دست به کار شدن تا همونطور که رسم همیشگی بوده و مطابق با سفارشات ملکه ظاهر شاهزاده اشونو برای دیدار با خاندان پادشاه طرف مقابل آراسته کنن. کت بلند و منقوش به نگاره های گلدوزی سلطنتی روی پیراهن ابریشمی چین دار با یقه و سرآستین زربفت کنار چکمه های چرم روشن پولیش شده چنان ابهتی به شاهزاده داده بود که اگه سرندیمه حواسشو به خدمتکار ها نمیداد میخواستن محو تماشای سرورشون بمونن. در نهایت موهاشو با روغن شکوفه ی مرکبات و شونه ی عاجی آفریقایی مرتب و گردن و دستاشو به رز اصیل بریتانیایی معطر کردن.

شاهزاده نگاهی به سر تا پای خودش انداخت، چقد تغییر کرده بود! ظاهر جدیدش باعث نشد لبخند بزنه و فقط چرخی زد تا مطمئن بشه برای بیرون رفتن تکمیله. از اتاقش بیرون رفت و با قطار ندیمه هایی که دنبالش راه افتاده بودن به سمت تالار مهمانداری رفت، سالنی که پادشاه، مهمونای خارجیشو میبرد و ازشون پذیرایی میکرد. شاهزادهای تنی که اونو توی مسیر عمارت میدیدن جز شوکه شدن واکنش بهتری نشون نمیدادن. در نهایت شاهزاده مقابل ورودی سالن به مادرش پیوست و دربانای داخلی در رو براشون باز کردن.

شاهزاده همراه ملکه داخل رفت و قبل از اینکه کنار پادشاه بشینن به شاه ایرلند احترام گذاشتن. حالا شاهان و ملکه هاشون همراه با فرزندی که برای قرارداد قربانی میکردن همه روبروی هم نشسته بودن.

شاه ایرلند: آه شاهزاده یونجون بالاخره شما رو ملاقات میکنیم! کاش بدونید که تعاریف ذکاوت شما مرز ها رو درنوردیده و همه رو مشتاق دیدارتون کرده!

یونجون هنوز نگاهی به شاهزاده ی ایرلند ننداخته بود و از فرصت استفاده کرد تا بازم سرشو پایین بندازه: عالیجناب شما بی حد و اندازه سخاوتمندین که ازین کلمات گرانبها در وصف من استفاده کنین.

شاه ایرلند قهقه ای سر داد: بسیار باهوش و با سیاست! آیا بهتر از این تدبیری برای ایرلند میشد اندیشید؟

The Knight's GlamorTempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang