CHAPTER 1

983 133 72
                                    

بانو مین، همسر اول امپراطور و ملکه دربار، روی تخت نشسته بود و مو های پسر بیست سالش، یونگی رو شونه می کرد

+ امروز با تهیونگ چه کار کردی پسرم؟

یونگی با یادآوری کارهایی که با تهیونگ انجام داده بود ذوق زده خندید و شروع کرد به تعریف کردن

- اوما امروز تهیونگ رقص سنتی یادم داد و منم تو زبان ژاپنی کمکش کردم. بعدم یواشکی لباس خدمتکار های آشپزخونه رو برداشتیم و...

هینی کشید و ساکت شد چون قرار نبود این تیکه رو برای مامانش تعریف کنه

+لباس خدمتکارهای زنو برداشتید تا وارد محل استراحت کارآموز های زن بشید و نگاهشون کنید هوم؟

لبشو گاز گرفت

-ببخشید اوما

+دیگه تکرار نشه. در ضمن امپراطور قراره برای تولد هجده سالگی تهیونگ جشن بزرگی برپا کنه. مادر تهیونگ هم برای همین یه مدت از تبعید برمیگرده. پس بهتره یه جند وقت زیاد دور و بر تهیونگ نباشی و شیطونی نکنید

یونگی با یادآوری وقت هایی که بانو کیم از تبعید میومد و اون تا چندین روز تهیونگ رو نمی دید و اتاقش‌هم جدا می شد آهی کشید

-چشم اوما. من دیگه میرم پیش تهیونگ که کمکش کنم رداشو انتخاب کنه

دوباره یاد وقت هایی افتاد که تهیونگ نمی تونست چیزی انتخاب کنه‌ و اون تا نیمه شب همه ی لباس هارو بهش می داد تا امتحان کنه خندید. وقتی مادرش هدبندشو براش بست بلند شد و سمت در دوید

قبل از این که از در خارج بشه نگاه ناراضی مادرشو دید که می شد از توی نگاهش اعتراضشو مبنی بر اشرافی بودن رفتارش خوند

سمت کاخ خودش و تهیونگ رفت. به خاطر وابستگی زیادشون امپراطور بهشون یه عمارت و اتاق مشترک داده بود

اتاق نسبتا بزرگی داشتن و تخت تهیونگ توی کنج سمت راست و یونگی سمت چپ بود

بدون اطلاع وارد اتاق شد و تهیونگ رو دید که فقط با یه لباس زیر مشغول نگاه کردن به هانبوک های روی میز بود

هینی کشید و برگشت تا نگاهش به تهیونگ نیفته. دوست نداشت اون حسی که انگار ته دلش خالی میشه دوباره با دیدن بدن برهنه ی تهیونگ بهش دست بده

تهیونگ خندید و متوجهش شد

+یونگی هیونگ چرا خجالت می کشی. ما که هردومون بارها همدیگه رو لخت دیدیم

همدیگه رو دیده بودن؟ خب آخرین بار که با هم رفتن حموم تهیونگ ۸ ساله و یونگی ۱۰ ساله بود و در نتیجه یونگی هیچی راجب رابطه ی جنسی نمی دونست

اولین بار که ندیم مخصوص براش توضیح داد چند روز خودشو تو اتاق حبس کرد و با خودش فکر می کرد دنیا چقدر کثیفه و وقتی تهیونگ دلیل گوشه گیری هاشو ازش پرسید اونم براش توضیح داد و در نتیجه تهیونگ دچار اطلاعات بیشتر از سنش شد

War Of The Empire [TaeGi]Место, где живут истории. Откройте их для себя