جونگکوک
روی تخت نشسته بودم و زیر چشمی به تهیونگ نگاه می کردم که بی توجه به من روی مبل نشسته بود و با گوشیش مشغول بود.
لبخند روی لبش دیوونه ام میکرد. جز من کی باعث اون خنده بود؟
دهنم رو باز کردم که چیزی بگم اما سریع چشم هام گرد شد و دستم رو روی دهنم گذاشتم.
باید بیشتر مراقب باشم.
گوشیم رو برداشتم و بهش پیام دادم:
سرش روبلند کرد و بهم نگاهی انداخت.
های:)
Poloto🌌
YOU ARE READING
دوباره - Again
Romanceکاپل : ویکوک استوری چت فلاف -رمانتیک خلاصه: زندگی پر از پستی بلندی ها و اشتباهاته اما در نهایت چیزی که زندگی مارو تغییر میده تصمیم هایی هست که میگیریم.. رابطه ای که درگیر یک خیانت میشه و اعتمادی که از بین میره.. آیا عشق برای زنده نگهداشتن اون رابط...