well it really did change your life!

168 34 51
                                    

ایستر با بی حالی روی تخت دراز کشید و سرش رو از لبه ی تخت آویزون کرد .

الک روی زمین نشسته بود و با دقت درحال مرتب کردن صفحه های موسیقی جدیدی بود که مگنس براش خریده بود و هیچ توجهی به ایستر نداشت .
ایستر تقریبا دو ساعتی بود که بعد از مدرسه اومده بود دنبال الک تا با هم برن بیرون ولی الک حتی یک سانت هم از جاش جابه جا نشده بود چون ′ اگر قبل از مرتب کردن آلبوم هام بریم بی احترامی به موسیقیه!′! و حالا ایستر کاملا کلافه شده بود.

- الک... الکککککک؟ الک الک الکک!

الک بدون اینکه نگاهش رو از روی صفحه ها برداره هوم آرومی گفت و منتظر موند تا ایستر غر زدن هاش رو شروع کنه .

- میدونی چند ساعته اینجا نشستی و حتی با من حرف نمیزنی ؟؟؟ اگه نمیخواستی بیام پیشت چرا بهم زنگ زدی گفتی بیام خونتون هوم؟؟؟ تا کی میخوای اینارو بچینی؟؟ من حتی نمیفهمم چرا اینارو میخری وقتی میتونی از گوشیت استفاده کنی!آههه درست مثل پیرمردا میمونی الک !!

ایستر با صدایی که از حالت عادیش هم جیغ تر شده بود گفت و به موهاش چنگ زد . الک صفحه ای که توی دستش بود رو سر جاش گذاشت.

-  اولا من بهت زنگ نزدم بیای اینجا خودت زنگ زدی گفتی داری میای! من بهت تاکید کردم تا کارم تموم نشه از جام تکون نمیخورم و اگه درست یادم باشه تو گفتی همین که مجبور نباشی بری خونه درس بخونی کافیه . بعدم تو از موسیقی هیچی نمیفهمی ، صدای موسیقی توی گوشی کاملا عوض میشه و اصلا مثل گوش دادن به این جواهرا نیست پس خفه شو بزار کارمو زودتر تموم کنم . بعدش بهت قول میدم به همه ی غر غرات گوش بدم !

ایستر آه دراماتیکی کشید و صورتش رو توی بالشتی که کنارش فرو کرد و جیغ خفه ای کشید .

-  ازت متنفرم بین!

____________________________

- تموم شد! دیدی اونقدرم سخت نبود؟

بعد از تقریبا یک ساعت الک به سمت ایستر چرخید و با نیشخند به دختری که همون طوری برعکس روی تخت خوابیده بود و با حرص چیپس میخورد نگاه کرد .

ایستر ادای الک رو در آورد و بعد یه مشت چیپس توی دهنش گذاشت .

-  من همچنانم ازت متنفرم بین! ولی میشه بریم سینما ؟

ایستر حالت مظلومانه ای به خودش گرفت و با چشم های گرد به الک نگاه کرد.

- میدونی دیگه پنج سالت نیست که بتونی با اون قیافه منو گول بزنی نه؟ و در جواب باید بگم نه ایستر واقعا حوصله شلوغی سینما رو ندارم .

ایستر آه بلندی کشید و روی تخت نشست.

- پس چیکار کنیم من واقعا حوصلم سررفته!
قبل از اینکه الک بتونه جوابی بده ، ایستر لبخند شیطانی زد و با هیجان از روی تخت بلند شد .

му Glittery DaddyWhere stories live. Discover now