(قسمت هایی که داخل "" قرار دارن، حرف های داخل ذهن شخصیت هاست)
"عشق و سرفه نمی توانند پنهان شوند."
غروب سردی از راه رسیده بود و هر 5 پسر داخل اتاق هتل، روی تخت هاشون نشسته و هر کسی به کاری مشغول بودن.تهیونگ و جونگ کوک، در بغل همدیگه، درحال تماشای فیلم جنایی که از تلویزیون پخش میشد بودن.
نامجون، مشغول صحبت تلفنی با خانواده اش بود و بوگوم و سوکجین، بحثی از خرید هاشون باز کرده بودن.
با زده شدن در، نامجون که تازه تماس رو قطع کرده بود، به سمت در رفت و بازش کرد...با دیدن معاون لی، تعظیمی کرد و به حرفش گوش داد.
-ساعت 6 همه بیاید پایین، قراره بریم رستوران
-چشم
بعد از رفتن معاون در رو بست و به سمت بچها برگشت...انگار هیچکس نشنیده بود، چون همه مشغول بودن...سری تکون داد و با صدای بلند اعلام کرد:
-ساعت 6 باید بریم لابی هتل
با حرفش، بوگوم به سمتش برگشت:
-چرا؟
-میخوایم بریم رستوران
تهیونگ، که چشم از صفحه تلویزیون برنمیداشت "اوهی" کرد و با پرت شدن شخصیت اصلی فیلم از ماشین، ضربه محکمی به ران پای جونگ کوک زد:
-اهه، با این فیلم درست کردناشون
-پامممم
جونگ کوک، حق به جانب نگاهشو بهش داد و ران پاش که درحال سوزش بود رو ماساژ داد.
با یاد آوری چیزی توی ذهن پسر کوچیکتر، لبخندی زد و پای کوک رو ماساژ داد...قصد داشت اون هودی گشادی که جونگ کوک برای خودش آورده رو به تن کنه، پس باید نازش رو میخرید...لباشو جلو داد و با صدایی که بیش از حد نرم شده بود، به حرف اومد:
-خیلی درد گرفت؟..ببخشید
جونگ کوک، نیشخندی زد و صورتشو جلو آورد:
-اگه یه بوس بهم بدی، شاید بخشیدمت
پسر کوچیکتر، نگاهی به اطراف انداخت و با ندیدن، بوگوم، خم شد و بوسه سطحی به لبای پسر زد.
جونگ کوک، اخمی کرد و دست به سینه شد:
-به نظرت به این میگن بوسه؟
تهیونگ، شونه ای بالا انداخت...اگه غرورم گذاشت من لوس بشمK:
-خب تو گفتی بوس منم بهت یه بوس دادم دیگه
-من بوسه میخوام
-خیل خب
بعد از حرفش، پتو رو برداشت و همونطور که روی پاهای جونگ کوک قرار میگرفت، اون رو روی سرشون انداخت...از زیر پتو، دست هاش رو قاب صورت پسر و لب هاشون رو بهم وصل کرد...نرم و باحوصله همدیگه رو میبوسیدن که با به چنگ گرفته شدن باسن تهیونگ به دست کوک، پسر بزرگتر بوسه رو خشن کرد و با ولع به جون لب های تهیونگ افتاد.
YOU ARE READING
Fuck You Cucumber
Fanfiction(Season 1) ⌲ Aυтнor ┋⌜ Elmirabv ⌟ ⌲ Geɴre ┋⌜ Drama ≣ Fluff ≣ Smut ⌟ ⌲ Coυple ┋⌜ KookV ≣Yoonmin ⌟ ⌲ Coɴdιтιoɴ ┋⌜ ONGOING ⌟ ⌲ тco ┋ ⌜ +18 ⌟ بعضیا میگن"تنفر" بعدا تبدیل به "عشق" میشه. این حرف، از نظر تهیونگ هیچ معنی ای نداشت ! کیم تهیونگ، پسری بود که ت...