𝐴𝑠𝑎𝑙❄︎ Stories

Refine by tag:

1 Story

مرغوا by AsalMirzaii
#1
مرغواby Asal Mirzaii
خلاصه: در دشت سرسبز از ته دل می‌خندید و می‌دوید. از این دنیا فارغ شده بود! ناگهان سرما تمام وجودش را گرفت. با تردید به پشت سرش خیره شد. سایه‌های ترسناک، خندان؛ چه باید...