"گرگ؛ اولین دفاعیه این کلمه! چیزی بنظر جز دندانی به خون نشسته و پنجههای غرق گناه در سر نقش نمیبندد. ولی گرگ او نه دندانی برای انتقام داشت و نه قلبی برای ریشه کردن محبت. پیچکهای قلب من سطوح مجسمه احساسش را خش میانداخت. اما مگر گل را با خارش دوس نمیدارند؟ اعتقاداتت انقدر دور شده؟ که هاناهاکی خونین مرا نخواهی پذیرفت؟ دستانمان را خوب بخاطر بسپار؛ روز یا شب فرقی نیست بالاخره نصفی از ما قربانی جرم عشق خواهیم شد. گرگ تکمیل کننده روح! ... مرا مثل طلایی چشمانت دوست بدار و من تو را عین بخشی از رنسانس! همانقدر دور. همانقدر خونین." [Unfinished] ________________ • Genre : ᴏᴍᴇɢᴀᴠᴇʀꜱᴇ- ɪᴍᴀɢɪɴᴀʀʏ- 🔞 • Couples : ᴋᴏᴏᴋᴠ- ᴜɴᴋɴᴏᴡɴ? - WiliX 🐈⬛🌱 ___________ -این فیک شامل احساسات پژمرده کارکترها شاخ و برگ زیادی داره.. از پرده ذهن و خیال نوشته میشه و اتفاقاتی که انتظارش را قطعا نخواهید داشت. زندگی گرگ آرومی که به یک باره ریشه به خون و جدال کشیده میشه فقط با تصمیماتی اشتباه؟ در کمین شیطان؟ پیوندی کبودین؟ ...
7 parts