لیام، پسری که باغ پرتقال داره و به جز موسیقی هیچ صدایی رو نمی شنوه و زین،دانشجوی رشته موسیقی، برای اینکه بتونه با لیام صحبت کنه، باید برای اون پسر شعر بگه
لیام، پسری که باغ پرتقال داره و به جز موسیقی هیچ صدایی رو نمی شنوه و زین،دانشجوی رشته موسیقی، برای اینکه بتونه با لیام صحبت کنه، باید برای اون پسر شعر بگه
تهیونگ، گربه کوچولوی داستان، با خودش فکر میکرد که روز های خوشش تموم شدند و در های خوشحالی تک به تک به روش بسته شدند. اما دقیقاً وقتی که فکر میکرد "دیگه از این بدتر نمیشه!"، جئون جونگکوک، پسرِ شوخ...