اولئا « درخت زیتون » [ تموم شده ] « sope » از بین سیل مردمی که هر کدوم قدم های سریع و بلند برمیداشتن تا قبل از شدت گرفتن قطره های ریز و درشت بارون به مقصدشون برسن آروم عبور میکرد و به عطر خوش خاک خیس گوش میداد که چطور روحش رو نوازش میکرد و نسیم وحشی پاییزی که از بین آدمای شهر گریز میکرد حال عجیبی داشت ... _______. « من این دونه های با ارزش زیتون رو برای تو چیده بودم یونگیا تا ازت بخاطر پالتوی گرمی که بهم داده بودی تشکر کنم »