24-saseng fan?omg

2.5K 456 259
                                    

ووت بدید اول من ببینم😎

...

. جین تصمیم گرفته بود که چند روز دیگرو هم بمونه

توی این مدت تهیونگ متوجه رفتار عجیبش شده بود و ازش خواسته بود که براش کامل تعریف کنه
جین تصمیم گرفت با دونسنگش این مشکلی که براش پیش اومده رو درمیون بزاره

"نمیدونم"
تهیونگ گیج شده بود با جواب جین گیج تر

"نمیدونی؟یعنی چی؟خب بگو چه اتفاقی افتاده؟"

"نامجون عجیب شده و جایی بهم ثابت شد که دیوونه شده که اومد رودررو بهم اعتراف کرد "

"اعتراف؟جنایتی مرتکب شده؟مسیح ببخشه"

"خیلی احمقی "
تهیونگ که تازه دوزاریش افتاده بود لبخند گشادی زد

"اهاااااا اعتراف عاشقانه که هی جینی عاشقتم و این حرفا؟"

جین از حرف تهیونگ یخورده خجالت کشید

"بالاخره فهمیدی"
اما تهیونگ میخواست جو مثبت بده پس شروع کرد به مسخره بازی دراوردن
"اه خدا قلبم .مادر خوندم داره با پدر خوندم ازدواج میکنه چی از این بهتر ، چطوری بود؟هیونگ تعریف کن ،زود زود تعریف کن "

جین خووشم نمیدونست چرا اما تعریف کردن اون اتفاق شوق رو به همراه داشت براش پس سعی کرد لبخندشو جمع کنه

"هیچی بابا رفتم خونه دیدم شام خریده و میزو چیده
و وقتی رفتم پش میز نشستم یه گل بهم داد و شروع کرد چرت و پرت گفتن که دوست دارم و خیلی وقته میخواستم اعتراف کنم و منم شک زده بودم لیوانو شکوندم و بهش گفتم بره گمشه و رفتم تو اتاقم اما اومد دنبالم و منم گرفتم زدم بیرون از خونه"

"واو چ رمنتیک،بعد هیونگ چرا زدیش؟"

"خیلی باحال بود خیلی وقت بود دلم میخواست به اون لپاش ک وقتی میخنده یه چال شکل میگیره روشون یه سیلی بزنم ولی موقعیتش پیش نمیومد"

تهیونگ سعی کرد کمی راهنماییش کنه
البته خودشم نیاز به راهنمایی
داشت اما فعلا هیونگش در الویت قرار داشت

"چرا قبولش نمیکنی؟

جین که تا الان به صفحه سیاه تلویزیون خیره شد بود به سمتش برگشت

"داری جدی میگی؟اگر یه روز به این نتیجه برسیم ک ما بدرد هم نمیخوریم و تصمیم بگیریم که جدا بشیم،دوتامون میتونیم باهم بین جمع شماها دووم بیاریم؟یا اون معذبه یا من اصلا با عقل جور درنمیاد ترجیح میدم خودمو به ندونستن بزنم تا اینکه بعد از چندسال دوستی و رفاقت معذب باشم"

-𝐁𝐀𝐁𝐘Where stories live. Discover now