سرش رو پایین گرفت و دستش رو روی دسته ی عینکش کشید و لای انگشت هاش گرفت و عینک رو برداشت
پلک هاش بخاطر نور آفتاب که حالا مستقیم به چشم هاش میتابیدن به هم نزدیک شد و دستش برای کمک و به منظور درست کردن سایه بالای ابروهاش قرار گرفت..
نیم نگاهی به سمت راستش انداخت و ماشین طوسی رنگی رو دید که روشن و خاموش شدن چراغ هاش به جنی علامت داد که سمت اون بره
جنی نفس عمیقی کشبد و دسته ی ساکش رو گرفت و به سمت بالا کشید و بعد محکم گرفتنش بین انگشت هاش دنبال ماشین رفت..
ساک رو کنار صندوق گزاشتو بی اهمیت همونطور که به دستگیره در خیره شده بود گرفتش و سمت خودش کشید
پای اولش رو وارد ماشین کرد و به دنبالش سرش و بعد بقیه اندامش رو..
لب هاش رو بهم فشار داد و با کسی که کنارش نشسته بود قلبش به لرزه دراومد..نگاهش رو ازش گرفت و به رون هاش داد که با جوراب شلواری مشکی رنگی پوشونده شده بود اما هنوز رنگ شیری رون هاش زیر اون پوشش هوس برانگیز بود
این بار هم مثل رفتنشون پرواز های مشابهی نداشتن گرچه تهیونگ اهمیتی نداد و زودتر از جنی پرواز رو قبول کرد اما..
دلیل اینکه اون اینجا بود چی میتونست باشه؟
نفس جنی با یاد آوردی دو شب پیش توی گلوش حبس شد و رون هاش شروع به بسته شدن کردن تا جایی که به هم فشار می اوردن
زبونش رو روی لب های زخمیش کشید و نگاهش رو ببرون پنجره داد..
راننده بعد گزاشتن ساک داخل ماشین برگشت و بعد روشن کردن ماشین نفس حبس شده ی جنی رو با خیال راحت آزاد کرد..
جنی چشمهاش رو اروم بست و شکر کرد که دوباره مجبور نیست تو این سکوت کشنده بمیره و زنده بشه..
"تماس،قربان"
راننده با صدای رسایی گفت و از آینه به تهیونگ خیره شد و با تکون داده شدن سرش دستش رو سمت گوشی که توی حفره ی گوشش قرار داشت برد لمسش کرد و بعد اون ، صدای نامجون بود که داخل ماشین پخش میشد
"رییس، پرواز بعدی تا دو ساعت دیگه آغاز میشه"
چشمای جنی به اخمی که روی ابروهای تهیونگ نشست دوخته شد
نامجون قبل اینکه تهیونگ به حرف بیاد با صدای نسبتا شمرده تری به حرف اومد
YOU ARE READING
爱𝖱𝖾𝖽𝖨𝗇𝗄
Actionبعضی وقت ها دروغ امن تر از حقیقته.. - جوهر قرمز '𝐎𝐧𝐥𝐲 𝐚 𝐦𝐨𝐧𝐬𝐭𝐞𝐫 𝐜𝐚𝐧 𝐝𝐞𝐬𝐭𝐫𝐨𝐲 𝐚 𝐦𝐨𝐧𝐬𝐭𝐞𝐫' 𝖂𝖗𝖎𝖙𝖊𝖗 : 𝖕𝖎𝖓𝖐𝖉𝖗𝖆𝖌𝖔𝖓 language:𝐏𝐞𝐫𝐬𝐢𝐚𝐧 sexual orientation:𝐒𝐭𝐫𝐚𝐢𝐠𝐡𝐭 please share it to your friends" Ra...