مینسو تمام پرونده ها رو روی هم جمع کرد و بعد چند بار ضربه زدن روی میز شیشه ای جلوش اونارو مرتب روی یک خط مشخص قرارداد.
نگاهش رو بین تهیونگ و جنی منتقل کرد و با صاف کردن صداش و جا به جا شدن روی صندلیش شروع به لب زدن کرد."تمام مدرکا و نقض ها توی این پرونده قرار دارن"
گفت و با صدای خشداری صندلیش رو عقب کشید
ورقه رو بین انگشت هاش قرار داد و با متمایل شدن سمت تهیونگ پروندرو تحویلش داد
تهیونگ سرش رو کج کرد و با بهم نزدیک کردن پلکاش با دقت نوشته هارو با مردمک هاش دنبال و مدارکو مطالعه کرد.
قبل اینکه نوشته هارو کامل بخونه با دوباره بلند شدن صدای مینسو نیم نگاهی بهش انداخت و با بی تفاوتی پرونده ی دیگه ای که به سمتش گرفته شده بود رو تحویل گرفت."عکس ها..مربوط به جرم هایی که توی کشتی انجام شده"
مینسو گفت و پرونده های باقیموندرو به ترتیب روی هم چید.
"و فیلم هایی که از عمارت ضبط شده"
گفت و بلافاصله بعد تموم شدن حرفش نگاه جنی به سرعت روی دی وی دی هایی که مقابل تهیونگ قرار گرفته بود چرخید .
تهیونگ ناخوداگاه بعد حس کردن سنگینی نگاه جنی روی دی وی دی هایی که بین انگشت هاش قرار گرفته بود، سمتش چرخید و با اخم به بازخورد عجیبی که جنی نشون داده بود خیره شد.
جنی با مردمک های از تعجب گشاد شده چند بار پلک زد و همزمان با شروع شدن دلشوره تهوع اوری توی دلش ، صدای مینسو بار دیگه باعث شد تا مردمک های لرزونش روی نگاه مینسو متمرکز بشه."اما رییس...دلیل گرفتن این مدرک ها؟چیه؟"
مینسو گفت و با نگاه کنجکاوش سمت تهیونگ چرخید
نگاه تهیونگ روی نقطه نامعلومی ثابت موند و جوری که ندونه چطوری باید جواب این سوال رو بده شروع به حرکت دادن دندوناش روی هم کرد."پول؟"
جه بوم گفت و همونطور که دست به سینه به پشت صندلی چرمش تکیه داده بود با نگاه تمسخر امیزی به مینسو خیره شد
"کی با تو بود؟"
مینسو بی صدا و با حرکت لب هاش گفت جوری که با کامل چرخیدن سمت جه بوم چهرش رو از دید تهیونگ مخفی کنه.
با لبخند مصنوعی سمت تهیونگ برگشت و مدرک هارو توی بغلش جمع کرد."بییانه(متاسفم)"
نگاه تهیونگ که تمام این مدت روی مردمک های لرزون جنی ثابت مونده بود سمت مینسو برگشت.
سری تکون داد و همونطور که گوشه کاغذ بین انگشت هاش قرار داشت ، سر انگشت شصت و اشارش رو روی هم کشید تا سطح نازک ورق هارو از هم جدا کنه و نوشته جدیدی رو بخونه.جنی اب دهنش رو قورت داد و با تلاش در مخفی کردن لرزش صداش سمت تهیونگ برگشت و با لبخندی شروع به حرف زدن کرد
STAI LEGGENDO
爱𝖱𝖾𝖽𝖨𝗇𝗄
Azioneبعضی وقت ها دروغ امن تر از حقیقته.. - جوهر قرمز '𝐎𝐧𝐥𝐲 𝐚 𝐦𝐨𝐧𝐬𝐭𝐞𝐫 𝐜𝐚𝐧 𝐝𝐞𝐬𝐭𝐫𝐨𝐲 𝐚 𝐦𝐨𝐧𝐬𝐭𝐞𝐫' 𝖂𝖗𝖎𝖙𝖊𝖗 : 𝖕𝖎𝖓𝖐𝖉𝖗𝖆𝖌𝖔𝖓 language:𝐏𝐞𝐫𝐬𝐢𝐚𝐧 sexual orientation:𝐒𝐭𝐫𝐚𝐢𝐠𝐡𝐭 please share it to your friends" Ra...