تو اونجا نبودی
بعد از شش ماه رفتم سونوگرافی.
گفتند بچه سالمه و ازم پرسیدن که میخوام جنسیتش رو بدونم یا نه
کنجکاو بودم پس گفتم اره
یه دختره ته !
دختر زیبا و قوی ما که همیشه راجبش رویا پردازی میکردیم.
وقتی داشتم به سمت خونه رانندگی میکردم، هیجان زده بودم که بهت بگم.
میخواستم دستت رو بزاری روی شکمم و ضربه های اون بچه رو حس کنی.
تا باهات حرف بزنه!
و بعد من رو در اغوش بگیری
ولی اونجا نبودی، البته.
عصبانی نبودم چون تقصیر تو نبود.
بلاخره زمانش رسید و اون رو بدنیا اوردم
دختر زیبامون رو
کیم تهوون
YOU ARE READING
Empty Promises | Translated
Fanfictionمتاسفم که به اندازه کافی زیبا نبودم متاسفم که به اندازه کافی شیرین نبودم متاسفم که به اندازه کافی مهربون نبودم متاسفم که به اندازه کافی دوست داشتنی نبودم... متاسفم برای خودم بودن ! ولی عزیزم، تو قول دادی که هیچوقت ترکم نکنی -VKOOK- |mpreg |top...