کیونگسو در حالی که فکرش مشغول کای بود،تند تند دستمال رو روی میز های گرد کافه میکشید.
اون الفا ادم خوبی بود که مسئولیت بچه رو قبول کرده و قول داد بود توی این نه ماه کاملا امگا رو حمایت کنه اما سو یچیز فراتر از همچین رابطه ای میخواست...
دلش میخواست اون و کای بعنوان جفت کنار هم باشن...با هم زیر یه سقف زندگی کنن و بچشونو بزرگ کنن...
نه که فقط بعنوان والدین یه بچه کنار هم باشن...
کلافه اهی کشید و دستمال رو محکم روی میز کوبید.
°•°•°
بکهیون بی حال مقابل تلویزیون نشسته بود و الکی کانال ها رو بالا پایین میکرد،چیز خاصی از شبکه ها پخش نمیشد و اگه چیزی هم نظر امگای عسلی رو جلب میکرد،چون نمیتونست متوجه بشه چی میگین براش کسل کننده میشد.
از صبح که چانیول خونه رو بخاطر کارای شعبه ی جدید شرکت ترک کرده بود بکهیون حس تهی بودن میکرد.
گوشیش رو برداشت و شماره ی کیونگسو رو گرفت.
بوق...بوق...بوق...
وقتی دید قرار نیست تماسش پاسخ داده بشه،قطع کرد.
اهی کشید ، از روی کاناپه بلند شد و به سمت اشپزخونه رفت تا چیزی برای خوردن جور کنه.
در یخچال رو باز کرد و نگاه سرسری به داخلش انداخت،وقتی چیز نظرشو جلب نکرد آهی کشید و تصمیم گرفت برای خودش نیمرو درست کنه.
دو تا تخم مرغ از یخچال بیرون اورد و روی جزیره ی وسط اشپزخونه گذاشت و بعد تند تند شروع به باز و بسته کردن در کابینت ها رو برای پیدا کردن ماهیتابه کرد.
وقتی ماهیتابه رو توی کابینت نزدیک سینک ظرفشویی پیدا کرد سریع برش داشت و به سمت گاز رفت.
امروز کلی هله هوله خورده بود ولی بازم کلی احساس گشنگی میکرد.
ماهیتابه رو روی گاز گذاشت و شروع به درست کردن یه ناهار نسبتا سبک برا خودش کرد.
°•°•°
-اوه واقعا؟...بکهیون باهات اومده آمریکا؟
سهون متعجب تقریبا پشت تلفن فریاد کشید و باعث شد چانیول پلکاشو محکم روی هم فشار بده و با یه نفس عمیق جلوی عصبی شدنش رو بگیره.
-آره سهون.
-این عالیه!...دیدی گفتم!...اگر اون کارو نمیکردی الان هنوز تو کره بودی و بکهیون هم ازت قهر بود!
چانیول هومی کرد و گفت:
-قبل اینکه بیام امریکا نتونستم برم دیدن مادرم...سهون لطفا بجای من قبل اینکه بیای اینجا حتما بهش سر بزن...مادر من...واقعا تنها بوده.سهون آهی کشید و سرشو بالا پایین کرد.
-باشه.-من دیگه قطع میکنم.
-باش،خداحافظ خسته نباشی.
YOU ARE READING
••I Hate That I Love You••
Fanfictionچانیول پسری که میخواد انتقام مرگ مادرش رو از معشوق پدرش که یه امگا هست بگیره...🌚🌫 "امگا"کلمه ای چانیول با تمام وجودش ازش متنفره...⚡🌧 ولی چه اتفاقی میوفته اگه یه روز خیلی اتفاقی رو یک امگا توی دانشگاه نشونه گذاری کنه؟...👀🌊 میتونه بی تفاوت بمونه...