🍷Pαят Special 1

1.1K 194 60
                                    

نیمه های شب وقتی کلید رو داخل قفل در چوبی کنده کاری شده چرخوند هنوز سر دردش آروم نگرفته بود.
بدنش کوفته بود و آثار زخم و باند پیچی هنوز روی قسمت هایی از بدنش که زیر لباس قرار نداشتن به چشم می خورد.

هوای داخل خونه در مقایسه با راهرو بوی مطبوعی داشت، صدا های مختلفی درش میپیچید و در یک کلام فضای گرم تری نسبت به اون دنیای بی رحم بیرون داشت.

بارون های گاه و بی گاه مثل همیشه اوایل پاییز شهر نورانی سئول رو سرمازده کرده بود. نسیم های ملایم تابستونی جاشون رو به زوزه ی باد استخوان سوزی داده و درختان سرمازده زودتر از موعد در حال از دست دادن برگ هاشون بودن.

به سرعت وارد فضای گرم خونه شد و در رو پشت سرش بست. تنها کسی که به استقبالش اومد، مثل همیشه یونتان بود.
سگ کوچیک که حسابی به فضای شلوغ اون خونه عادت کرده بود با پاهای کوتاهش به سرعت سمت در دوید و چند بار دور پسر چرخید.

صدای تلویزیون از هال به گوش می رسید و انگار کسی برای درست کردن شام داخل آشپزخونه درگیر بود که صدای بهم خوردن وسایل آشپزخونه مزاحم حرفای شخصیت های فیلم میشد.

وقتی با پاشنه ی پا کفشای کتونیش رو بیرون اورد و به گوشه ای پرت کرد، خم شد تا سگ قوه ای رنگ رو که اون پایین حسابی بی قراری می کرد رو برداره.
سگ توی آغوش یکی از صاحباش اول کمی بی قراری کرد، اما بعد از لیس زدن گردنش و گاز گرفتن شالگردنش آروم گرفت.

"چطور بود؟"
به سمت صدا نچرخید، آهی کشید و فقط سرش رو نامطمئن تکون داد.
"دکترا چی گفتن؟!"
صدای تلویزیون کم شد و هوسوک هم سر و کلش توی راهرو پیدا شد.

"میگن داره خوب میشه، زخماش بهتر شدن و دوره های روانکاویش هم هنوز باید ادامه داشته باشه اما داره جواب میده."
جیمین با خوشحالی جلو اومد و دست نامجون رو گرفت و محکم فشرد.
"این که عالیه..."

نامجون آهی کشید و به سمت جلو قدم برداشت و در کنار جین که با ورود اون دست از کار کشیده بود به اپن آشپزخونه تکیه داد.
"در صورتی عالی میشد که تهیونگ بره دیدنش!"
یونتان رو روی اپن گذاشت و دوباره کاری که این چند وقت عادت شب و روزش شده بود رو تکرار کرد؛ آه کشید.

جین لیوان آبی به دست پسر جوان داد و همونطور که روی اپن سنگی ضرب گرفته بود گفت.
"الان دیگه داره زمستون میشه و میتونیم بگیم بیشتر از یک سال از اون اتفاقات می گذره، حتی بدن خورد و خاکشیر شده ی من هم خوب شده! دیگه میخوایم چطور غیبت گروه رو توجیه کنیم؟"

"جونگکوک داره کم کم خوب میشه، الان دیگه راحت میتونه راه بره و آسیبی که به صورت و بدنش وارد شده بود هم تقریبا بهتر شده، مشکل اصلی تهیونگه که نمیخواد با هیچ کدوم از ما مواجه شه!"
نامجون حقیقت های تلخ رو پشت سر هم ردیف کرد.

•Complete~Behind The Mask || Fratello S2Where stories live. Discover now