🍷Pαят Eighteen

1.1K 236 51
                                    

وقتی به کره رسیدن اینبار گارد امنیتی بیشتری همراهشون بود تا مستقیما اونا رو به خونه ی جدیدی که براشون تدارک دیده شده بود ببرن.

وقتی جیمین رو تو یکی از خرابه های اطراف ساختمون هتل پیدا کردن، در حالی که پسر بیچاره صورتش در اثر ضربات پاره پاره و خونی شده بود.
بنگ شی هیوک وحشت زده دستور داد با اولین پرواز به کره برگردن.
بادیگاردای زیادی جلوی فرودگاه جمع شده و حتی نمیذاشتن گردی به پسرا نزدیک بشه.
انگار اونا واقعا در خطر بودن و رئیس کمپانی نمی خواست تنها امید کمپانیش رو دستی دستی نابود کنه.

شالگردنی دور گردن جیمین پیچیده بودن و با بالا اورد لبش تا روی چونه از اونجا به بعد با ماسک و بعدش هم عینک آفتابی و یه کلاه کپ صورت پانسمان کرده و داغون جیمین رو از دید همه پوشونده بودن. پسر موقع راه رفتن لنگ میزد که این هم با کمک دو نفر از بادیگارد ها که از دو طرف کاملا بهش چسبیده بودن این هم پوشش داده میشد.

چتر های سیاه رنگ محافظی برای افراد داخل سد و خبرنگاران بیرون از اون شکل داده بود تا جز سیاهی مهمون عکسای خبرنگار ها نشه.
اول از همه جیمین رو سوار ماشین کردن و وقتی یکی از فنا خواست عکس بگیره بادیگارد با عصبانیت دوربین اون دختر رو گرفت و شکست.
اونا دستور داشتن از شدیدترین حد خشونت استفاده کنن.

وقتی جیمین روی صندلی ون نشست باقی اعضا هم پشت سر هم در حالی که حفاظ روی صورتشون کم از جیمین نداشت توی ماشین نشستن.
هوسوک اون لحظه بود که فهمید بنگ شی هیوک حتی براشون یه ماشین ضدگلوله فرستاده بود.

در بین اونا نامجون هنوز باید ژاپن میموند اما همه ی برنامه هاش لغو شده و همراه بقیه ی اعضا به کره برگشته بود.
از این اتفاق خوشحال هم بود، هرچی باشه بهتر بی خبر موندن از همه چی بود.

خونه ای که بنگ شی هیوک براشون تدارک دیده بود تو یکی از بالاترین محله های سئول بود و از امنیت بالایی برخورد دار بود.
خونه های اون مکان اکثرا ویلایی و متعلق به میلیاردای کره ای، بازیگرا و آیدولای خیلی معروف بود. یه محله ی ساکت و آروم.

کمپانی براشون پنت هوس تنها برج اون منطقه رو اجاره کرده بود. تا زمانی که آبا از آسیاب میوفتاد باید اونجا می موندن و به طور کامل ارتباطشون رو با دنیای بیرون قطع می کردن.
یه جورایی قرار بود زندانی باشن.
وقتی متوجه شدن دکمه ی آسانسور فقط با اثر انگشت سجین کار میکنه به این که زندانی شدن یقین پیدا کردن.

هیچ کدوم حتی جرات نکردن به سمت اتاقای پنت هوس برن. الان حتی به پنجره ها هم شک داشتن و این شکشون زیاد هم عجیب نبود.
به دستور منیجر خیلی سریع وسط هال خونه از مبل و میز خالی شد و به جای اونا هفت تشک و بالشت به همراه پتو روی زمین پهن شد تا همشون کنار همدیگه بخوابن.

•Complete~Behind The Mask || Fratello S2Where stories live. Discover now