┫Chapter 5┣

1.5K 301 75
                                    

بکهیون توی وان کف نشسته بود و حباب درست میکرد، هربار که اون ها رو میترکوند ریز میخندید و باعث میشد دل چانیول غنج بره.

- یولی نگاه کن، حباب هام بزرگ تر شدن.

چانیول بدن کفیش رو زیر دوش شست و پیش بکهیون رفت، لبه وان رو چنگ زد و سرش رو پایید آورد.

- اوه! آفرین هیون، اونها اندازه سر منن.

بکهیون با تمرکز زبونش رو گوش لبش گذاشت و با احتیاط حباب کف دستش رو بالا آورد.

- تو بترکونش.

- چرا من؟

- چون این بزرگ ترین حبابه.

چانیول آروم دستش رو به حباب زد، توپ نازک کفی بلافاصله ترکید و باعث شد بکهیون خیلی کیوت عطسه کنه، پسر بزرگتر خندید و موهای کفی و خیسش رو نوازش کرد.

- بک نمیخوای بیای بیرون؟

بکهیون سریع توی وان دراز کشید.

- آنده!

چانیول دستش رو توی کف ها برد و قلادش رو گرفت، اون رو بالا کشید و لب های آویزونش رو بوسید.

- من باید برم لاو.

بکهیون از خدا خواسته دستاشو دور گردن چان گره زد و دهنش رو باز کرد تا بوسه عمیق بشه، یکم بعد التماس کرد.

- یه دور سریع.

چانیول پاپی کوچولوی شیطونش رو نوازش کرد.

- هرچقدر هم سریع باشه تو یه ربع تموم نمیشه.

بکهیون با ناراحتی لب برچید و دستاش رو از دور گردن چانیول برداشت، اونها رو دوباره تو وان کف گذاشت، دلش میخواست دوبار دراز بکشه اما قلادش که توی دست چان اسیر بود بهش اجازه نمیداد.

مرد بلندتر که اون حالتش رو دید لبش رو لیسید.

- میدونی چیه، اگه نتونی یک ساعت دیر بری، پس فایده رئیس بودن چیه؟

حال بکهیون بلافاصله از این رو به اون رو شد، چانیول بدن ظریف و کفیش رو گرفت و از توی وان بیرون آوردش، به سمت دوش که هنوز باز بود رفت و کف ها رو شست، مدتی بعد اون رو به دیوار چسبوند.

بکهیون آب دهنش رو قورت داد و پاهاش رو دور کمر چانیول حلقه کرد، سرش رو روی شونش گذاشت، دستای ددی رو که با احتیاط آمادش میکردن رو دوست داشت.

- ددی عاشقته بیبی.

بکهیون خندید و شونه ی چان رو بوسید، وقتی عشقبازیشون شروع شد بی خجالت ناله کرد، اون دلش میخواست بیبی خوبی باشه، پس بلند ناله میکرد، به بدنش پیچ و تاب میداد و از کنترل شدن خشنِ بدنش لذت میبرد.

اما همیشه بعدش اونقدر خسته میشد که خوابش میگرفت، و اینبار هم مستثنی نبود، چانیول پسر خوابالوش رو از حمام بیرون برد و لباس زیر و بلیز نرم پنبه ای سفید رنگی تنش کرد، وقتی داشت شلوارک مشکی رنگش رو پاش میکرد بکهیون غر زد:

" LOTTO "  [Complete]Where stories live. Discover now