~ Nothing Matches!

11.9K 1.9K 356
                                    

*JM :

موتورش بین ماشین ها حرکت کرد و محله ها رو یکی به یکی گذروند...
تا جایی که اطراف دیگه چندان آشنا به نظر نمیرسیدند.

پیچِ بعدی رو پیچید و موتور توی خیابونِ معروفِ شیک و تمیزِ "رز سفید" افتاد.

تقریبا همه درباره ی این خیابون میدونستند.
ویلا های بزرگ و سفید رنگی که معماری تک تک اونها مثل همدیگه بود ، با نظم یکی کنارِ اون یکی ساخته شده بودند...

ویلا های بزرگ با قیمت های بزرگ.

این خیابون و این ویلا ها ، جای آدم های گم شده و بی سر و پا نبود... مثل من.
جای آدم های لات و موتور سوار هم نبود! مثل شوگا!

ما اینجا چیکار میکردیم؟!

چشم هام با دیدن یکی از ویلا ها فیکس شد;
بالکن های اون ویلا ، مثل ویلا های دیگه ، گلدون یا درختچه های طبیعی و مصنوعی نداشت...
توی پارکینگش به جای چند تا ماشینِ براق ، یک موتورِ معمولی و یک دوچرخه با لاستیکِ پنچر قرار داشت و.....خب...

رسما هیچ تزئیناتِ پر زرق و برقی نداشت!
زرق و برق هایی که آدم های پولدار عاشقش بودند.

بالاخره موتور جلوی همون ویلای سفید و مرموز ایستاد... و من داشتم توی کنجکاوی خفه میشدم!

در لحظه از موتور پایین پریدم و کلاه رو از سرم برداشتم:
"خونه ت هم مثل خودت رنگ پریده ست!"

همینطور که جَک موتور رو پایین میورد ، پوزخند زد. کلاه رو توی سینه ش پرت کردم:
"تا اینجاش که کاملا معمولی و مثلِ بقیه ی یک-شبه هام بود...ببینیم از اینجا به بعد چی میشه!"

کلاه رو به دسته ی موتور بست و به سمتم اومد:
"از اینجا به بعد ، تو قراره جیغ بزنی!"

شونه هام رو بالا انداختم و با همون لبخندِ کم رنگ ، بدون اینکه نگاه گستاخم رو از چشم هاش بگیرم ، عقب عقب به سمت در ویلا رفتم:
"ببینیم و تعریف کنیم!"

خندید و بعد از طی کردن چند قدم فاصله مون ، من رو محکم به در کوبید!

بلافاصله سرش توی گودی گردنم خزید و لحظه ی بعد ، دندون هاش بی رحمانه توی پوستم فرو رفت!

از درد هیس کشیدم و دست هام رو روی شونه هاش گذاشتم... چندبار دیگه هم گردنم رو لیسید و گاز گرفت و بالاخره سرش رو بالا اورد و با نفس گفت:
"برای شروع چطور بود؟"

انگشت هام رو روی صورتش کشیدم و زمزمه کردم:
"از همون اول با دیدن اون پوستِ روشنت باید میفهمیدم تو یک خون آشامی!"

به شوخی مسخره م خندید و در رو باز کرد.
چرا درِ ویلاش رو قفل نکرده بود؟

البته...چندان تعجبی نداشت...
توی این محل به ندرت دزدی پیدا میشد!
ولی این باعث نمیشد آدم های حریص و مال پرستِ این اطراف ، هزار و یک قفل دیجیتال و غیر دیجیتال به در ویلاهاشون نزنند!

it's all 'bout SEX :::...Where stories live. Discover now