اولین دیدار

4K 122 11
                                    

جونگکوک:
من رییس یه شرکت مدلینگ بودم امروز قرار بود یه مدل جدید بیاد برای قرار داد بستن و عکسای خیلی منتظر بودم بیاد تا ببینم چه شکلیه.
بعد از گذشت نیم ساعت به ساعت موچیم نگاه کردم دیدم نیم ساعت دیگه مونده تا بیاد برای همین رفتم موهامو شونه زدم کتمو مرتب کردم یکم قربون صدقه ی خودم شدمو با یه خنده خرگوشی از مستر اتاق کارم اومدم بیرون و نشستم رو صندلی کارم و منتظرش شدم

تهیونگ:
صبح با صدای زنگ گوشیم بیدار شدم
گوشیمو برداشتمو دیدم جیمینه جواب دادم
با صدای خواب الود گفتم:
+الوو
-سلام ته خوبی؟خواب بودی!؟
+سلام خوبم ، اره خواب بودم.
-پاشو پسر مثلا امروز قرار داری
+اَهه من قرار دارم!؟اهاا یادم اومد خوب شد زنگ زدی گفتی و گرنه خواب مونده بودم
-اخخ پسر از دست تو پاشو حاضر شو تا یه ربع دیگه اونجام میام دنبالت
-ممنونننننن جیمینی
پاشدم رفتم تو مستر اتاقم دست و صورتمو شستم سریع رفتم پایین یه هات چاکلت برا خودم درست کردمو خوردم
رفتم یه دوش گرفتمو یه موهامو خوش کردم به تیشرت لانگ مشکی پوشیدم با یه شلوار اسلش مشکی عینک مشکیمم زدم که واقعا جذابم میکرد
یکم خط چشم زدم و بالم لبم زدم که لبامو صورتی خیلی خوش رنگ میکرد

راوی:
بعد از اماده شدن تهیونگ جیمین رسید و چندتا بوق زد تا تهیونگ از خونش بیاد بیرون
بعد از چند مین تهیونگ اومد بیرون همنظور که جیمین محو تماشایه جذابیت ته بود بهش سلام کرد.
جیمین:
-سلام ته
+سلام جیمینی زود برو که خیلی دیرم شده
-خوبه خودم زنگ زدم بیدارت کردم😐باشه بزن بریم

جونگکوک:
رو صندلیم منتظرش بودم هی به ساعتم نگاه میکردمو تو دلم لعنتی ای میگفتم که چرا اینقدر دیر کرده
از اخر حوصلم سر رفت و پاشدم یه اسپرسو برای خودم درست کردمو شروع کردم به خوردن که یهو صدای در اومد گفتم بفرمایید و در باز شد.

تهیونگ:
تو راه همش اضطراب داشتم که روز اول دیر میرسم و فک میکنن من همیشه همینمو از این جور فکرا بلاخره رسیدیم جیمین من و پیاده کرد و گفت
-اروم باش پسر فقط یه استخدام سادست
+اوه اره ممنون که رسوندیم جیمینی
-خواهش میکنم کیوت جذاب😇

جیمین:
اون یه پسره فوق الاده جذابه که من و عاشق خودش کرده اما لعنتی به خودش نمیتونم چیزی بگم.چرا!!؟؟؟ چون اون یه عالمه داف دور و ورش داره هم گرایششو نمیدونه وای خدا تههه چی میشه زودتر بفهمی گرایشت چیه من تورو میخونم(لباشو اویزون کرد به حالت خیلی کیوت)

راوی:
ته از پله های شرکت بالا رفت و رسید به دفتر منشی
گفت:
+سلام خانم ببحشید مدیرت کجاست؟
-سلام همین اتاق روبرو
+اهان ممنون

تهیونگ:بعد از اینکه فهمیدم اتاق مدیرت کجاست به طرفش حرکت کردم رسیدم به در از اونجایی که خیلی عجله داشتم اومدم دستیگررو باز کنم که یادم اومد اینجا یه مکان رسمیه پس ادب حکم میکنه اول در بزنم
و شروع کردم به در زدن بعد از شنیدن صدایی که گفت بفرمایید درو باز کردمو داخل شدم و درو پشت سرم بستم

جونگکوک:صدای در اومد گفتم بفرمایید و در باز شد اومد تو و سلام کرد یهو احساس کردم قلبم تیر میکشه یک اخ بلندی گفتم پشت سرش گفتم اَه لعنتی اخه الانم وقت درد گرفتن بود!؟
بعدش یه صدایی اومد گفت حالتون خوبه!؟برگشتم به طرف صدا دیدم همون پسرست بهش گفتم اره من خوبم بعد با دست اشاره کردم بفرمایید بشینین همون طور که اون رفت سمت صندلی بشینه منم رفتم سمت صندلی خودم موقعی که دوتامون نشستیم رو صندلی شروع کردم به حرف زدن
گفتم:
-خب لطفا خودتون رو معرفی کنید.
+عام من کیم تهیونگ هستم دوستام ته یا ته ته صدام میزنن و ۲۲سالمه دانشجو رشته مد هستم.
-از اشناییتون خوشبختم منم جئون جونگکوکم دوستام بهم میگن کوکی یا مکنه طلایی هستم۲۱سالمه و منم دانشجو رشته مدم.
+منم از اشنایی باهتون خوشبختم.
یهو رفتم تو فکر اَه لعنتی جذاب من باید تورو مال خودم کنم اما نمدونم گرایشت چیه عامم چجوری بفهمم!؟اهااا فهمیدم با جیمین دوست صمیمیش دوستم پس اون حتما میدونه گرایشش چیه همینه باید از اون بپرسم افرین پسر چه ذهنی داری.
همینطور که تو فکر بودم گفت:
+اقااا!؟
-اِ بله
+خب الان چیشد من استخدامم!؟
-بله فقط این فرم رو پر کنید و برای استخدام یه شرط دارم
+شرط چه شرطی!؟
-عام خب چجوری بگم شما باید همیشه کنار من باشید و یه جورایی دست راست من باشید.
+عام باشه مشکلی نیس:)
خوبه همینه این طوری میتونم باهاش بیشتر اشنا شم و کم کم خودمو بهش نزدیک کنم
بعد از اینکه فرم و پر کرد گفت:
+تموم شد.
-اوک برای امروز کاری نیس میتونید برید خونه
+عاا ممنونم
و از اتاق خارج شد.
خب حالا باید زنگ بزنم به جیمین
بعد از دوتا بوق برداشت
+سلام جیمین
-سلام کوکی خوبی!؟
+اره ممنون یک سوال ازت داشتم تو گرایش تهیونگ و میدونی چیه!؟

جیمین:
بعد سوالش جا خوردم یعنی گرایش ته رو براچی میخواد یعنی اونم عاشقش شده و میخواد باهاش وارد رابطه بشه!؟
نه این امکان نداره
همینطور که تو فکر بودم گفت:
+چی شد!؟مردی!؟
صدامو صاف کردم گفتم:
-عام نه نه هستم
+خب پس بگو دیگه:/
-عاا نه من گرایششو نمیدونم تاحالا هم ازش نپرسیدم
+اَه شتتت اوک ممنون
-خواهش

جونگکوک:
اههه این نقشم خراب شدددد حالا باید از کجا بفهمم من اون پسر فوق کیوت و جذاب و میخواممم
اگه تقیبش کنم ببینم کجا ها میره فک کنم بتونم بفهمم اره همینه
افرین پسرررررر

———————————————————————
خب امیدوارم لذت ببرید پارت بعدیو یک شنبه میزارم

و من اولین بارمه که دارم اسمات مینویسم قبلا خودم میخوندم اگه ایرادی داره بگید تا برای اسمات های بعدی برام تجربه بشه

ممنون❤️

My life❤️💦Where stories live. Discover now