حال ژان اصلا خوب نیست... هنوزم باورش نمیشه یه آلفای عوضی مارکش کرده! از طرفی هم بیقراری گرگش رو که سعی داره مارک رو پس بزنه، حس میکنه... ولی چه فایده؟! مارک چیزی نیست که بشه پسش زد یا پاکش کرد... این کارا فقط بیشتر عذابش میدن... بیحال از قدرت دندونهای آلفا و تقلاهای بینتیجه گرگ همیشه احمقش به گوشهای خیره بود حتی متوجه خالی شدن سالن بعد از خانوادهش هم نشده بود که با محکم کشیده شدن دستش به خودش اومد و به اجبار از روی زمین کنده شد. نای مقاومت نداشت و اجازه میداد آلفا هر جا میخواد ببرتش... میتونست حدس بزنه چی در انتظارشه... یاد حرفای سانگ افتاد. باورش نمیشد تو کمتر از یک ساعت معنی اون حرفا رو اینجوری و با تمام وجود درک کنه!!
ییبو در اتاق رو باز کرد، ژان رو پرت کرد وسط اتاق و سیلی محکمی بهش زد که باعث پرت شدن ژان روی زمین شد. دوباره سمتش رفت از یقهش گرفت، بلندش کرد و یک سیلی دیگه بهش زد.
عصبی تو صورت ژان داد زد:+تا کی میخوای انقدر سرکش باشی؟؟؟ چقدر دیگه میخوای از خط قرمزهای من عبور کنی؟!! خوب رفتار کردن باهات فایده نداره نه؟!!! باید واسه تنبیهت به جای بوسه و نوازش از سیلی و کمربند استفاده کرد آره؟!! انتخاب تو اینه؟؟
ژان مسخ شده انگار که تو یه دنیای دیگه باشه خیره به یه نقطه نامعلوم آروم لب زد:
_اوهوووم... میشه انقدر بزنیم که بمیرم؟ییبو کلافه سیلی محکمتری نسبت به دو سیلی قبل به ژان زد که باعث شد دوباره پرت بشه روی زمین و خون از گوشه لبش جاری بشه.
+احمقی؟؟؟؟ به خاطر همچین چیزی میخوای بمیری؟!!! چرا انقدر همه چی رو واسه خودت تبدیل به یه بحران بزرگ میکنی؟!! هر امگایی توی زندگیش یه روزی مارک میشه... واسه تو امروز بوده... چه چیزیش انقدر عجیبه که اینطور رفتار میکنی؟! دوست داشتی اون بتای لعنتیت که سن پدرت رو داشت مارکت کنه و باهات مثل حیوون رفتار کنه فقط چون جفتت بوده؟!!! مگه پیوند بین جفتهای حقیقی چه فاکیه که به خاطرش داری اینجوری تو حماقتت بال بال میزنی؟!!! تو کشور ما چهل درصد آدما در حالی میمیرن که هیچ وقت جفتشون رو ملاقات نکردن! و از اون شصت درصد بقیه خیلیها هم تصمیم میگیرن جفتشون رو رد کنن و با کسی که عاشقشن بمونن... اونوقت تو چرا داری خودت رو میکشی واسه اون بتای لجن؟!!
ژان عصبی نگاهش رو به چشمای ییبو دوخت و گفت:
_فکر میکنی نگران اون بتای عوضیم؟!! اونم یه آشغاله مثل تو فقط با این تفاوت که گرگ احمق من این واقعیت رو نمیفهمه! اوه احمق؟! آره من احمقم! احمقم که آلفایی مثل یوبین رو از دست دادم تا بیفتم دست عوضیای هوسبازی مثل شما... از همتون متنفرم... از تو بیشتر از...همونطور داشت جملات رو پشت هم ردیف میکرد که سیلی چهارم هم به صورتش خورد... مثل اینکه ژان موفق شده بود ییبو و گرگش رو دیوونه کنه!
YOU ARE READING
I'M YOUR ALPHA
Werewolfهر امگایی آرزوشه جفتش رو ملاقات کنه. یه جفت قوی که مراقب امگا و تولههاشونه. احتمالا یه آلفا جذاب و قدرتمند. اما چی میشه اگه جفت امگای داستان ما اونی نباشه انتظارش رو داشته؟! کاپل: ییژان ژانر: درام، فانتزی، امگاورس، اسمات ***توجه*** این داستان برد...