پارت 1

3.9K 434 59
                                    

_جونگکوک_

موبایلشو کلافه روی میز گذاشت و زیر لب غر زد : این دیگه نوبرشه اخه تولد زورکی ! باورم نمیشه میخواد مجبورم‌ کنه بیام بین این روانایی فاکی اونم برای تولد یه فاکی تر از خودشون

کلافه سرشو به چپ و راست تکون داد 

چشماشو به صفحه لپ تابش دوخت که هنوز نصف نموداراش تکمیل نشده بودن

جئون کارمند معمولی شرکت آرایشی بهداشتی بیوتی ورلد بود با ریاست کیم سوکجین بود

اگه خلاصه ای از زندگیشو بگیم توی یه کلمه سه حرفی بیان میشه
« کار »

و اونی که جونگکوک گوشی رو روش قطع کرد و بعد به رگبار گرفتش هم مین یونگی معاون شرکت بود که اونو به تولدش دعوت کرده !

نمیدونه به چه دلیل فاکی توی رودروایسی قبول کرد به تولدش بره هرچند با تهدید دیکت و میبرم میندازم جلوی سگ زیاد هم به رودروایسی نمیخورد

نمودار فروش سال ۲۰۱۰ رو هم تکمیل کرد و نگاهی به ساعت انداخت هنوز ۴ ساعت فرصت داشت تا اماده بشه

___________________________________________

« من توی روزمرگی های زندگیم گم شده بودم ، یادم میرفت گاهی کی هستم کجا هستم ! مثل ماشین مسابقه فقط میروندم ولی مقصدی نداشت دویدنای من ! من توی تنهایی خودم غرق بودم ولی مشکلی تنها مشکلی که وجود داشت این بود که من مشکلی نداشتم !
من راضی بودم از این تنهایی انتخابی »

___________________________________________
_

گربه _

صدای قارو قور شکمش بلند شد

دستی روی شکمش گذاشت و به داخل فشارش داد تا دیگه صدا نده
ولی این بار با صدای بلند تری از خجالتش در اومد

با نگاه ترسیده ای به اقای لی خیره شد با دیدن اینکه اقای لی اون اطراف نیست نفس عمیقی کشید

پارچه کهنه رو دوباره توی اب و کف فرو برد
آه این پارچه بزرگ و گنده وقتی خیس هم میشد توی دستای کوچیکش جا نمیگرفت

روی پارکت گذاشت و شروع کرد به تمیز کاری
واقعا گرسنه اش بود از دیشب که کمی رامیون خورده بود تا الان که ساعت ۴ عصره هیچی نخورده بود که بماند کلی هم کار کرده بود

دستاش حتی جون نگهداشتن پارچه رو نداشتن چه برسه ساییدن و برق انداختن پارکتای خونه دوبلکس  ، توی فکر بود که ضربه محکمی به پهلوش خورد کمی اونطرف تر پرتش کرد

با ترس دستشو روی پهلوش گذاشت و به پای اقای لی نگاه کرد که مجدد بالا رفت

عقب عقب رفت و با چشمای اشکی به آقای لی نگاه کرد 

Mine1 |KookV|Where stories live. Discover now