🔹️Let Me Out: Ch3🔹️

7.2K 1K 753
                                    

یادم میاد یه صحنه از سریالی رو دیدم که نقش اصلی گفت:

"دانته در جایی نوشته ترس تقریبا به تلخی مرگه"

و نقش دیگه جواب داد "دانته وقتی اونو نوشت هنوز نمرده بود"

حالا من اینجام که بگم حق با دانته بود. و باورم کنین، من مُردم پس خوب می دونم.

ترس از این که وقتی بیدار بشم درد وحشتناکی رو متحمل بشم و توسط یه قاتل سایکوپث کشته بشم، و یا حتی بدتر.‌.‌. این که بیدار نشم.

ولی چیزی که اتفاق افتاد خیلی اون طرف تر از تصوراتم بود، چون من روی یه تخت گرم و نرم، درحالی که ملحفه تا بالای سینه ام کشیده شده بود با صدای "چیک" گرفته شدن عکسی توسط دوربین بیدار شدم.

قبل از این که چشمام رو باز کنم و کامل هوشیار بشم، انگشتای نرمی رو بین موهام حس کردم که اون تار های مزاحم رو از بالای چشمم کنار زد و درحالی که موهامو آروم عقب می روند کنارم گوشم زمزمه کرد:

- خودتو ببین‌. چقدر خوشگل خوابیدی... از دیدنت سیر نمی شم. چشمات، مژه های بلندت‌‌‌...

صداش بم تر و زمزمه وار تر شد:

- می خوام پشت پلکاتو ببوسم. ولی نمی بوسم. نمی خوام ناراحت بشی... می ترسم ناراحت بشی.

و این، دقیقا جوری بود که من همیشه عشق رو توی سرم تصور می کردم.
خنده داره که خدا چطور چیزی که می خوای رو بهت میده، فقط مطمئن می شه زمان بندیش طبق خواسته ات نباشه تا چالش برانگیز ترش کنه.

چند لحظه بعد وقتی پلکامو تکون دادم و بیدار شدم، روی صندلی راک چوبی کنار تخت نشسته بود و آروم نگاهم کرد‌. با کمی بی حالی توی جام نیم خیز شدم و خیره به دو گوی مشکیش گیج زمزمه کردم:

- قراره با من چیکار کنی؟
هرچقدر هم که دردناک بود، باز هم می خواستم بدونم. این گیجی و سرگشتگی آزارم می داد. نفس عمیقی ‌کشید و آروم خودشو روی صندلی تاب داد:

- می خوام کنار خودم نگهت دارم...

- چی؟

متوجه نمی شدم. راجب چی صحبت می کرد؟ با کمی ترس، لب زدم:

- و..ولی من زندگی دارم...کار دارم... من نمی تونم کنارت بمونم...

اخمی کرد ولی به نظر بیشتر دلخور و نگران می اومد تا عصبانی...

- ولی من نمی دونم بدون تو چیکار کنم.

سعی کردم آروم بمونم و به خودم یادآوری کنم اون یه آدم معمولی نیست. یه بیماره. نفس عمیقی کشیدم و با آرامش گفتم:

- قبل من چیکار می کردی؟ همون کار.

انگار که بهش توهین کرده باشم، با عصبانیت و کلافگی نگاهم کرد ولی صداشو بلند نکرد و فقط غرید:

📛[𝐊𝐎𝐎𝐊𝐕 𝐒𝐡𝐨𝐫𝐭 𝐒𝐭𝐨𝐫𝐢𝐞𝐬]📛Where stories live. Discover now