دوستیم؟!

91 16 0
                                    

۲
بکهیون
وقتی داشت میکفت یه چیزی از سهون میخواد مستقیم به من نگاه میکرد ینی چی میخواد ازش داشتم نگران میشدم البته سهون ک رازامو نمیدونه ولی بازم بعضی از نقطه ضعفامو چرا
سهون همراه چانیول رفت بیرون من و لوهان موندیم
.لو چیکار کنم من حالا
/یابک چته
.خب دیدی ک دوست سهون دراومد تازه اشم نرسیده میخواد آمارمو در بیاره
/بک عزیزم سهون ک نمیدونه تو کی هستی بعدش فقط بعضی چیزا رو میدونه
.ولی...
/ولی نداره
بعد لوهان شروع کرد ب خندیدن بک با تعجب بهش نگاه کرد
.لو خوبی چرا میخندی!
/وای بک لعنتی چیکارش کردی بچه ای مردمو رسما شده بود مثه یه پانسمان😂😂😂😂😂
.خو ب من چه ک اینقد گنده اس
/ینی چی الان
.خب هرچی کوچکتر افتادنشم کمتر صدمه میبینه دیگه مگه نه؟!
لوهان با شنیدن این حرف بازم فرش زمین شد
/خدا بگم چیکارت کنه بک تو دیگه کی هستی؟
.ی پاپی ملوس
/البته از اون وحشیاش😂😂😂
چانیول
همین ک از اون هیولا دور شدیم
-سهونا ب هیونگت کمک میکنی
؛هیونگ چی شده؟؟!
-اون بیون توله سگهنوز نیومده برام دردسر شده
؛اوه متاسفم هیونگ در مورد بکی نمیتونم کاری کنم
-چییییی چراااا
؛هیونگ اون دوست لوهانه بعدشم کل دانشگاه ازش میترسن با هرکس در بیفته زندگیش روز خوش نداره
-ینی چی ؟؟؟
مگه اینجا ماله باباشه قانون چی کسی چیزی نمیگه شکایت چی؟
؛هیونگ جان من نمیدونم ولی کسی فرصت شکایت نمیکنه از بس ب فکر فراره
-😕
؛خوب اون یه شیطان کوچولوهه
-اره ی هیولاست😈
؛
ولی پسر خوبیه خیلی مهربونه و اون واقعا بامن و لوهان خوبه البته بعد از رد شدن از تستاش
-منظورت چیه؟
؛خوب اولش فک میکرد میخوام با لوهان بازی کنم واسه همین کلی اذیتم کرد و کلی امتحان عاشقی ازم گرفت بعد از اینکه فهمید قصدم جدیه دیگه بی خیالم شد
-ینی میگی اون مهربونه؟؟؟
بعدش تو بالوهانی یا با بک؟!
؛معلومه لوهان بک مثه پدر لوهان میمونه😂
-اوه
؛حالا هیونگ زیاد سخت نگیر باهاش در نیوفت کمتر اذیت میشی😊
-هه باهاش در  نیوفتم قیافه امو ببین من میدونم و اون
بعدش از سهون دور شد تا بره برای ثبت نام کلوب های دانشگاه
سهون نگران هیونگش بود زیاد چون خیلی دوسش داشت ولی وقتی حرف بک میشد نمیشد طرفداری کسی رو غیر اون کرد پس فقط برای هیونگش دعا کرد جون سالم ب در ببره یا زودتر فرار کنه
لوهان
نمی دونم سهون با چانیول کجا رفت میدونم ک اون پارک میخواد تلافی کار بک رو سرش در بیاره ولی ینی سهون کمکش میکنه خیلی نگرانم ما تازه رابطه امون خوب شده یه وقت ب خاطر بک مجبور نشم طرفداری کنم چون اونوقت باید طرف بک رو بگیرم چون مثه یه پدرخوب همیشه حواسش ب من بوده و هست اگه اون نبود خدا میدونه روزای اول دانشگاه چ بلاهایی سرم می اومد با یاد آوری اون روزا لبخند مهمون لباش شد
فلش بک
من شیو لوهان دانشجوی سال دومی امروز منتقل شدم ب سئول از چین  خیلی نگرانم ک سالم چجوری میگذره و قراره چی به سرم بیاد بلاخره تو یه کشور غریبم البته زبونشون رو بلدم چونکه عاشق کره بودم همیشه پس کیفم رو رو دوشم محکم کردم و وارد حیاط دانشگاه شدم
/وااوو واااااااااووووو اینجارو چقد بزرگه چ خوشگله
باخودم داشتم حرف میزدم ک یکی پشت سرم گفت اصلانم بزرگ نیس تو زیادی کوچیکی و خوشگلیشم نمیدونم
با برگشتنم چشاش مثه توپ شد دهنش تا اخر درجه وااا شد
/بله؟
:واوو تو خیلی خوشگلی
از حرفش اخم کردم میخواستم از کنارش رد شم ک بازومو گرفت
:اوه بچه ها ببینین یه دختر اومده دانشگاه فک کنم راهشو گم کرده
همین ک این کلمات از دهنش بیرون اومد کل دانشگاه جلوی من بود با نگاه های گرسنه و هیز دلم میخواست آب شم برم زمین
اوه خوشگله راتو گم کردی
چقد کیوت
واییی چشاش شبیه آهویه
ایگووو ترسیدی
میخوای اینجارو نشونت بدم
....
و کلی حرفای دیگه ک داشت واقعا اذیتم میکردن پس با تموم قدرتم دستم رو از دست اون یارو بیرون کشیدم و هولش دادم و با فریاد
/من دختر نیستم من پسرمممم پسر کورینن نمیبینین
اوه خودتو اذیت نکن خوشگله دختر پسر نداره وقتی خوشگل باشی و بتونی یکی رو تحریک کنی
با شنیدن این حرفا مخم داشت سوت میکشید دود از کله ام بیرون میزد ک با حرکت بعدیشون رسما خشکم زد اهمون یارویی کک نگه ام داشته بود میخواست بهم دست بزنه اونم ب کونمم
ک یه دفعه فرش زمین شد کل دانشجوها یه قدم رفتن عقب فکر کردم رئیس دانشگاه چیزیه ولی وقتی ی پسر ریزه میزه اومد جلو و دستش رو برام دراز کرد رسما تو اون روز از این بیشتر نمیشد شوکه شم بعداز بلند شدنم پسرک با لحنی زیبا و آرومم
.اوه ببین اینجا چی داریم
با شنیدن این حرفش فک کردم ک دیگه کارم تمومه ک
.پس جرئت کردین ب دوست بیون بکهیون نزدیک بشین هیچچ اذیتش کنین هیچ میخواین لمسشم کنین هومم
خیلی آروم نزدیک اونیکه زده بودش رفت و چونه اشو گرفت
.مثه اینکه یادت رفته چیا بهت گذشته ینی واقعا دلت بازم بازی کردن میخواد با من هومم
پسر فوری نشست و گفت
:نه نه هیونگ من ..متاسفم دیگه تکرار نمیشه بعد روبه من
معذرت میخوام نمی دونستم دوست هیونگ بکهیونی بازم معذرت میخوام میخواست نزدیکم شه ک گلای لباسامو بتکونه ک
.جرئت داری تو سه قدمیش بایست تا بدم کونتو پاره کنند هومممم دوست داری ببینی چجوری باعث تحریک اون غول تاشان ها میشی؟ بعدش چشمگی بهش زد و پسره فرار کرد وکل دانشگاه رفتن  من موندمو اون بیون چی چی
.سلام من بیون بکهیونم
/سس..لام
.اوه نترس خوشگله دیگه حتی جرئت نگاه کردنتم ندارن
/با حرفش خندیدم و باهاش دست دادم سلام منم
.شیو لوهان دانشجوی سال دوم درسته؟
/وقتی اینجوری گفت تعجب کردم
خندید و گفت ک
.اوه نترس راستش من کل دانشجوهارو میشناسم پس تعجب نداره تورم میشناسم ولی خیلی خوشگلی حسودیم شد دیگه کسی منو نمیبینه 
باخنده گفت  باورم نمیشد اینقد باهام راحته
/اوه هیونگ توهم خیلی خوشگلی تازه اشم کل...
نزاشت حرفم رو تموم کنم گفت
.اوه اینا همشون یه مشت موشن نگاه اینارو میخوام چیکار بعدشم هیونگ نه بکهیون
بریم اتاقت رو نشون بدم نگران نباش هیچ کس کاریت نداره دیگه همه می دونن دوستمی دوستیم دیگه؟!🤔
/اوه اره اره دوستیم چ دوستی بهتر از تو
______________
دوست شدیم و هستیم واقعا بخاطرش هیچ کس نتونست بهم چپ نگاه کنه  ولی سهون 😂😂😂😂وای خدا پسر بیچاره چیا نکشید ب خاطرش _______
سهون
داشتم برمیگشتم ک چشمم ب لوهان افتاد ک خیره به یه نقطه داشت میخندید  لعنتی چرا اینقد زیباست این پسره منو میکشه   روز اول ک دیدمش پیش بکهیون بود گفتم حتما خیلی خاصه ک پیش اون هیولاست بعدش ک دیدمش زیباییش نفس گیر بود بوش لعنتی بوی وانیل میداد داشت سنسورهامو تحریک میکرد هر روز از دور میدیدمش ولی جرئت نکردم برم جلو و ببینمش چون مثه پسر بچه های کوچولو همش پیش اون بیون بود تا اینکه اون روز
فلش بک
داشتم عجله میگردم ک کلاسم دیر نشه ک با تموم سرعتم خودمو ب یکی زدم ک طرف آخش دراومد وفرش زمین شد تا دیدم کیه نفسم بند اومد اول ک دوست بیون هیولا رو انداخته بودم زمین و دوم چرا با اون لب خونی و چشای اشکیش اینقد خواستنی بود  داشت چی ب سرم می اومد منکه اینقد بی جنبه نبودم تا خواستم بلندش کنم از پشت ی چک محکم خوردم  ک خیلی درد داشت میخواستم سرش داد بزنم ک بیون دیدم
.به چه جرئتی اون چشات رو بستی و مثه یه گوسفند دویدی مگه آدم ب این بزرگی ندیده بودیش نگاه لوهانم 
ک با دیدن لب و چشای لوهانش یکی دیگه خوابوند تو صورتم وبعدش رفت طرف لوهانش
.لوهانی عزیزم چی شدی خوبییی؟!
/اخ لبم درد میکنه  پشتمم درد میکنه و...لبش رو گاز گرفت خون تو بدنم یخ بست رو کردم ب سهون
.اوه سهون خودت رو مرده بدون مرده نگاه چیکارش کردی عروسکم رو
سهون واقعا ناراحت بود ک اینجوری با لوهان برخورد داشت و واقعا دلش میخواست الان اینقد بچلونتش ک اخش در بیاد اخه چطور میتونست اینقد صافت و زیبا باشه
لوهان ک چشای سهون رو دید حس کردک واقعا این پسر پشیمونه و از قصد بهش نخورده پس
/بک  ب
.جانم
/تقصیر اون نبود خودم حواسم ب جلوم نبود
.بازم اونکه چشم داشت
؛ببخشید واقعا متاسفم من عجله داشتم و...
.خفه اوه سهون  گم شو نبینمت
/وای بکی مثه ی مافیایی همه ازت میترسن چیکار کردی اینجوری شدی❤️😍😍
.اوه عزیزم هیچ کاری من خودم اینجوریم بعد چشمکی زد 
سهون از اون روز همش لوهان رو دید میزد تاجایی ک  عاشقش شد مثه دیونه ها پس جلو رفت و روبه بک
؛سلام
.سلام
/سلام
؛میگم بکهیون میشه ی چیزی بگم
.چی ؟!
/میخواین تنهاتون بزارم
.نه آهو جونم بری گرگا میخورنت
با حرفش سهون خندید چقد خنده اش زیبا بود
.خببب
؛اوم من فک کنم از لوهان خوشم اومده و میخوا م دوست پسرم شه می دونی ک من گی ام و واقعا دوسش دارم
.😂😂😂😂😂😂
/😳😳😳
.لو پسرم چیکار کردی ندیده عاشق شد هیچی راز گی بودنشم لو داد اونم تو این دانشگاه🤦‍♀️
سهون محکم کوبید تو سرش
؛فاکککک من ..م..ن چیزه میگما
.اوه بیبی نگران نباش ب کسی چیزی نمیگم
؛مرسی
.فقط دیگه نبینمت
؛چیییی
نمیشد ک من تازه جرئت کردم دست بردارم نیستم تا وقتی ک این آهوی خوشگل مال من نشه
؛نمیشه من واقعا دوسش دارم میخوام مال من شه تو چی لوهان نظرت چیه؟؟؟روب لوهان کردم میترسیدم ب اون بیون لعنتی نگاه کنم همین الانم خط قرمزش رو رد کرده بودم
/خب چیزه من اومممم
.لو تو داری چی میگی
لوهان روبه بک
/بکی دلم میخواد منم
.دوسش داری ؟!!!
/اره
؛واقعاااااا
.خفه خفه شین یه لحظه
پس اوه سهون وقتشه خودت رو ثابت کنی هوم نظرت  چیه؟؟؟
_____با فکر اون روزا با صدا خندیدم لوهان اومد سمتم و گفت
/چی شده هونا
؛وای لو داشتم ب روز اعترافم ب پدرت فکر میکردم😂😂😂😂
لوهان با سهون شروع کردن ب خندیدن واقعا خنده دار بود ی پسر کوچک وتخص براشون شرط یزاره
سهون نگاش ب لبای خندون لوهانش افتاد و اونو کشید تو اتاقش
/هیسسسسس داری چیکار میکنی
؛نخند
/باشه
؛مظلومم نشو
/باشه
لباتم آویزون نکن
سهونننننن چی ش...
حرفش با کوبیده شدن لبای سهون رو لباش ناتموم  موند بعد از یه بوسه ی اروم سهون فقط چند سانت ازش دورشد طوری ک نفساش ب لبای لوهان میخورد
/هونااا
؛داری بامن چیکار میکنی هومممم و یه بوسه ی ساده ی دیگه
لوهان داشت زیر نگاه خیره ی سهون دیونه میشد و سهونم زیر نگاه خجالتی لوهان دیوونه
متاسفم ولی دیگه بسه و لوهان تا ب خودش بیاد ک بگه چی شده محکم ب در کوبیده شد و اخش دراومده بباش رفت تو لبای سهون سهون جوری میبوسیدش انگار سالهاس ازش دور بوده اول لب  بالایی لوهان رو مکید ولیسید لوهان تو اغوشش لرزید جوری ک سهون حسش کرد و بیشتر خواست و لب پایینیش رو مکید خیلی شدید بعد دندوناشو تو لبش فرو کرد لوهان با حس درد آخی گفت ک زبون سهون فوری وارد حفره ی دهنش شد و نقطه ب نقطه ی دهان شیرین لوهان رو چشید لوهان ک داشت دیونه میشدو نفس کم آورده بود ب بازوی سهون چند ضربه زد سهون با نارحتی ازش جدا شد و دماغش رو بوسید تو بامن چیکار میکنی
/سهونن
؛جانم  جان دلم عزیزم اونجوری نگام نکن نمیتونم دیگه چند ساله باهامیم و هنوز نذاشتی جلوبریم دیگه نفهمیده چقد میخوامت هومم اون بیون فهمید و ولمون کرد تو چرا نمیزاری داری دیوونم میکنی
لوهان سرش رو پایین انداخت حق با سهون بود ولی میترسید ک بعد از رابطه اش سهون نخوادش و ولش کنه چون چهره اش دخترونه بود لوهان فک میکرد سهون عاشقشه ولی غافل از عشق سهون
/ببخشید من
؛ششش گریه نکن عزیزم معذرت میخوام ک ترسوندمت تا وقتی تو نخوای  دیگه منم نمیخوام هومممم گریه نکن عسلم
صورت لوهان رو غرق بوسه کرد با این کارش همه چیز رو برای لوهان سخت تر کرد لوهان رو خوابوند رو تخت تا وقتی خوابش برد بعد رفت دوش بگیره چون واقعا بهش احتیاج داشت اونم دوش آب سرد چون ب لطف اون آهو سخت شده بود 
لوهان بعد از رفتن سهون نفس راحتی کشید و زود گوشیش رو در اورد و ب بک پیام داد
/بک چیکار کنم سهون
.چی شده لو سهون چی
/همش ب خاطر من سفت میشه بعد ک من میترسم میره حموم اصلانم ب روم نمیاره
.خب بهش بده احمق
/چیییی
. لو دیگه  وقتشه باهاش بخواب اون دوست داره خیلی زیاد
/باشه
.باشه😂😂😂😂
/😕
.ای شیطون منتظر همین بودی
/یااا خو میترسم چیکار کنم
.ترس نداره کوچولو یکم درد داره
/یاااا طوری میگی انگار تجربه اش کردی  البته نمی دونم چ بلایی سر دخترا میاری
.باشه فعلا
/فعلا
__________بکهیون بعد ازقفل کردن گوشیم خیلی ناراحت شدم چرا ک لوهان هیچی نمی دونست با وجود اینکه بهترین دوستم بود تو همین فکرا بودم ک چانغول اومد اتاقمون  بعد از بستن در اومد جلوم ایستاد خیلی موؤدب  با تعجب سرم رو بلند کردم
.چیزی شده؟
-خوب بیا دوست شیم هومم بلاخره هم اتاقی هستیم
.چی باعث شده فکر کنی با تویه پدر بزرگ دوست میشم
-خب من ازت بزرگترم وهیکلی تر پس میتونم مواظیت باشم تو زیادی کوچولو وکیوتی واین خطرناکه
با شنیدن این حرفا جوش آوردم میخواستم بزنم تو دهنش ک بفهمه کی کوچولوئه ولی با فکری ک ب سرم زد پشیمون شدم و فقط با نگاهی پراز تحسین نگاش کردم
با دبدن نگاهش تعجب کردم ینی این هیولا میتونه ملوسم شه چقد بی دفاعه الان ولی نباید زیاد مهربون شم باهاش من ب خاطر برادرم اینجام پس بعد از شب بخیر گفتن رفتم تو تختم و خوابیدم ولی نگاه خیره ی اونو رو خودم حس میکردم

بکهیون
اوه اوه برات دارم غولی بگیر بخواب ک فردا قراره ی کوچولو بخورتت😈😈

هیولای خوشگلWhere stories live. Discover now