هیولای خجالتی

59 15 2
                                    

۴
لوهان
/هونا میخوای تنها بخوابم هوممم ینی نمی خوای بامن بخوابی
نمی دونم چجوری این کلمات از دهنم در رفتن ولی تاثیرشون خیلی زود معلوم شد چون تابیام بگم ک منظوری نداشتم سهون منو ب دیوار کوبید و محکم لبامو تو دهنش کشید جوری میبوسیدم انگار بهشت  رو بهش دادن مک های محکمی ب لب بالاییم زد و بعدش لب پایینیم رو لیسید نمی خواستم بوسه امون عمیقتر شه میترسیدم بازم ولی اون کوتاه نیومدو دندوناشو تو لبام فرو کرد اخی گفتم ک فوری زبونش رو تو دهنم کرد و جای جای دهنم رو میلیسیدو میمکید با زبونش زبونم رو ساک میزد داشتم آتش میگرفتم ک اهم در اومد و سهون ازم جدا شدو نگام کرد
؛اوه لعنتی چرا اینقد زیبایی
/سهون من
ک با حس زبونش رو گردنم تموم قدرتم رو از دست دادم و خودم رو بهش سپردم بلاخره اونم حق داشت خیلی وقت بود باهم بودیم ولی نمیزاشتم جلو بره چون میترسیدم با گازی ک از گردنم گرفت برگشتم ب حال
؛وقتی دارم میبوسمت حق نداری ب هیچی فک کنی فهمیدی
/حتی ب خودت
؛حتی ب خودم
بعد دوباره گردنم رو بوسه بارون کرد اولش بوسه های خیس و سطحی رفته رقته گاز گرفتنتش بیشتر میشد  و مکیدنش عمیقتر
/اییی هونا درد میکنه یواشتر
؛تو جای من نیستی ک خودت رو طعم کنی ک ببینی چقد خوشمزه ای وکرنه اینو نمیگفتی  پس برو خدا رو شکر کن ک دارم خودمو کنترل میکنم
بعدش دوباره ی گاز دیگه و لیسی دیگه کل گردنم رو مارک کرد زیر دستا و زبونش داشتم جون میدادم
/اه سهونا من نمیتونم
و باز خودم لبامو ب لباش رسوندم و محکم و عمیق میبوسیدم در عین بوسه عقب عقب رفتم و سهونم بدون اینکه بوسسه رو قطع کنه دنبالم می اومد تاجایی که افتادم رو تخت و سهونم روم خیمه زد
؛پس دلت میخواد باهام بخوابی هوم
از خجالت داشتم آب میشدم چرا ب روم می آورد
؛اوه خجالت نکش هنوز خیلی زوده بیبی و بعد بلوزم رو از تنم در آورد جوری بهم خیره بود ک انگار داره ب یه آثار هنری نگاه میکنه آب دهنم رو عمیق قورت دادم ک همون موقع سیب گلوم رو گاز گرف
/اخخخخخخ
؛صدات دیوونه کننده اس وقتی ناله میکنی پس برام ناله کن تا میتونی
بعدش رفت سراغ ترقوه هام جوری میمکیدو میلیسید انگار بستنی مورد علاقه اشو میخوره منم لبامو گاز میگرفتم ک صدام در نیاد ک سهون ی دفعه متوقف شدو نگام کرد
؛این جوری نمیشه هانی گفتم صدای ناله هاتو میخوام بشنوم
رومه کردم طرف دیگه
؛اوه ک این طور پس باید خودم دست ب کار شم ک همون موقع بلوزش رو  درآورد وروم خیمه زد وبا زبونش یکی از نیول هامو میلیسید و گاز میگرفت با یکی از دستاشم نیپل دیگری و اونیکی دستش هم رونامو میفشرد انگار روی آسمان بودم لعنتی دیوونه کننده بود حسی ک داشتم
/اهههههه اومممممم
و قوسی ب کمرم دادم
؛افرین خوشگله
بعد از اینکه نیپل هامو قرمز کرد دست از سرشون برداشت و لباشو ب شکمم چسپوند
؛نمی دونی چقد خوشمزه ای اههه دلم میخواد بخورمت
با این حرفش داغتر شدم جوری ک دیکم در حال انفجار بود سهون حرکت دستش رو کم کرد و من اعتراضی نالیدم
/اههههه
؛شش کوچولو الان نبابد بیای باید باهم بیاییم
بعد زبونش رو تو نافم فرو کرد جای از بدنم نمونده بود ک مارک نکنه صدای ناله هام اتاق پر کرده بود ک کمربندم رو باز کرد و شلوار و شورتم رو باهم کشید پایین
با برخورد هوا ب دیکم
/اههههه هونا
؛جونم عسلم یکم صبر کن
وبعد رونم رو میمکید و می لیسید طوری ک تو چند دقیقه کل پاهام پر مارک شده بود داشتم ب خودم میلرزیدم ک شالوارش رو در آورد وشورتشم با دیدن دیک نفسم حبس شد
/اههه این خیلی بزرگه
با حرفش قند تو دلم آب شد کوچولوی ترسوی من
؛نگران نباش قشنگم مواظبتم هوم بعد از ورود اولین انگشتم اخش دراومد
/اخخخخخخ میسوزه
؛شششش الان خوب میشه
بعد از چند دقیقه دوتا انگشتام داخلش بودن و قیچی وار بهش ضربه میزدم ک ب پروستاتش خورد
/اهههههه همونجا لعنتی اومممممم
دیگه نتونستم خودم رو کنترل کنم با اون ناله ها و صدای زیباش نمیشد انگشتامو خارج کردمو خودم رو رو ورودیش تنظیم و ی حرکت واردش شدم
/اخخخخخخخخخخ لعنتی درد    داره  درش بیار
؛شششش الان آروم میشی و شروع کردم ب بوسیدنش ک حواسش رو پرت کنم بعد از چند دقیقه گفت
/میتونی حرکت کنی
؛مطمئنی
/اوهوم
و کل دیکم رو در اوردم و دوباره واردش کردم ک صدای اخش کل اتاق رو لرزوند و شروع کردم ب ضربه های ضعیف اما عمیق /اههههههه
صدای ناله هاش داشت دیونه ام میکرد  ک نتونستم طاقت بیارم و محکم کوبیدم ب پروستاتش
/اخخخخخ اومممم همونجا هونا تند تر
و من تندتر توش ضربه میزدم ک با هر ضربه ام رو تخت جلو میرفت  بعد از چند ضربه حس کردم داره میاد
/اههههه من نزدیکم
ک با ضربه های عمیقم ب پروستاتش باهم اومدیم آروم ازش خارج شدم و کنارش دراز کشیدم و کشیدم تو بغلم 
؛تو زیباترین  اتفاق زندگیمی دوست دارم
/منم دوست دارم
؛درد نداری عشقم
/یکم   بعد خودش رو تو بغلم جمع کرد
هنوزم خجالت میکشید بلند شدم ک دستمو گرفت /کجا میری 
چشاش اشکی بود اروم خم شدم و بوسیدمش
؛میرم وان اماده کنم برات الان برمیگردم
بعد از اماده کردن وان بلندش کردم و تو بغلم تو وان گذاشتمش
/متاسفم ک تا الان نمیزاشتم
؛ششش اماده نبودی عزیزم  تا تو نمی خواستی کاری نمی کردم
خوبی الان
/هوممم اره حس خوبی دارم
؛درد نداری
/نه بهترم
؛بریم برای دور بعدی
با این حرفم جوری تو بغلم چرخید  ک میخواستم بخورمش
/من درد دارم هنوز خسته ام هستم بعد لباشو اویزون گرد
؛اگه نمیخوای پس لباتو اونجوری نکن وگرنه
فوری برگشت سرجاش خندیدم  بعد از یکم مالیدن کمرش ابم داشت سرد مشید ک خواستم بلندشیم
؛هانی بلندشو بریم تو سرما میخوری
جوابم رو نداد دیدم خوابیده  آهوی قشنگم تو بغلم خواب بود بلندش کردم و بردمش تو تخت و لباسمو پوشیدم  و تو بغلم گرفتمو خوابیدیم
؛دوست دارم زندگیم ممنون ک اومدی تو زندگیم
____________
چانبک
صبح ک از خواب بیدارشدم دیدم بک هنوز خوابه  بعد از ی دوش ک امروز کاملا عادی بود بدون هیچ خون و اردی اومدم بیرون ک دیدم بک بیداره رفتم طرفش
-خوبی بیدار شدی جاییت درد نمی کنه
.ایی سرم چرا انگار ی تریلی از روم  رد شده
بعد لباشو اویزون کرد لعنتی دلم میخواست لباشو از جا در بیارم دیشب ب این نتیجه رسیدم ک عاشقشم  حالا باید بهش میگفتم اونم نمی دونم چجوری 
-میخوای قرص بیارم برات
.نه مرسی بعد شرع کرد ب خندیدن 
-چرا میخندی
.قرصه رو یادم افتاد😂😂وبعد هر دومون خندیدیم بدون اینکه ازش عصبانی شم
کمکش کردم سرو صورتش ر و بشوره بعد رفتیم پیش بقیه
با دیدنمون سهون بلند شد اومد طرفمون ولی لوهان فقط بلند شد و نگامون کرد خیلی عجیب بود ک شیرجه نرفت تو بغلش ینی بخاطر کار دیروزم ناراحته
.اوه ببینین کی اینجا ایستاده
؛بک بیا بشین
.باشه
/خوبی بکی
.اوه تورو دیدم عالی شدم لعنتی خیلی گرمه نه
-بک گرمته تو ک چیز زیادی تنت نیس پس چرا
.لو عزیزم گرمت نیس تو؟
با نگاهی ب لوهان و سهون و نگاه های دیوثانه ی بک فهمیدم چیزی شده پس چیزی نگفتم ولی بک ول کن نبود
؛اوه حیف شد میخواستم صدای اولینتون رو داشته باشم
لو لنگ میزنی؟!!
.اه سهونا محکم ب فاکش ندادی ک
-بس کن بک نمیبینی  پسرا خجالت میکشن
.اوه ببخشید
همه تعجب کردن بک زیادی مظلوم شد ی دفعه  هرچی کردیم دیگه حرفی نزد نگرانش شدم میخواستم بپرسم چی شده ک سوجان اومد کنارمون
«بک باید حرف بزنیم
.چیه
«اگه نیای اونوقت همه می دونن ک تو ی گیی و میخواستی بری زیر من
با این حرفش سهونم جوش آورد چ برسه ب من بک خواست بلند شه ک بره ک تو ی حرکت دستش رو گرفتم
-کجا عشقم
همه نگاها ب من بود کل دانشگاه انگار سکوت شد
-تو عوضی جرئت داری ی بار دیگه طرف دوست پسرم پیدات شه اونوقت میدونی چیکارت میکنم
«هه کتکم میزنی همین از دستت بر میاد دیگه
عصبانی شدم خواستم بزنمش ک پشیمون شدم من الان راز بک رو لو داده بودم همه نگاش میکردن بک خواست بره ک دستش رو گرفتم و تلفنم رو در اوردم
-الو بابا
@یولییییی پسرم کجایی تو کل کشور دنبالته
-بابا خوبم من راستش ی خواسته داشتم
@بگو پرنسم
-بیا دانشگاه سئول باشه
@اومدم
بهد قطع کردم روب همه بچه ها میشه ی مدت منتظر بمونین تا بابام بیاد میخوام حرف بزنم بک نگام نمیکرد از دستم عصبانی بود لوهان تعجب کرده بود و عصبانی از بک ولی انگار سهون میدونست
بعد از ی ساعت دانشگاه پرشد از ماشین های مشکی دودی و کلی بادیگارد بعد پدرم اومد بیرون کل دانشجوها بادیدن پدرم تعجب کردن حتی بک همه ی سرا ب سمت پدرم بودک ی دفعه پدرم خودشو انداخت بغلم
@یوللل پسره ی احمق کجا بودی ها تو کجا اینجا کجا
-پدر من دیگه بچه نیستم
@خفه شو
-پدر ایییی
@چی شده چرا گفتی بیام
منم در مورد سوجان بهش گفتم وبک رو هم بهش معرفی کردم ولی بک سرش پایین بود
@اوه پسرجون اگه یه دفعه ی دیگه تو کره ببینمت مرده بدون خودت رو بعد دستور داد ببرنش و تو فرودگاه همراهیش کنن بک چشاش درشت شد
-اینجوری نگام نکن این غول واسه خودش ی شاهزاده اس
@ایگووو دامادم چقد زیباس با این حرفش همه ی سرا برگشتن پیش پدرم حتی من
-هااااا
/ودف
؛چی شد الان داماد چانیول دامادته
بک با این حرف زیر دلش خالی شد چرا حس کرد قلبش دیگه نمیزنه ک با حرف بعدی شدت ضربان قلبش چنان بالا رفت ک چان ب خوبی میشنیدش
@بیون بکهیون باید تو باشی پرنس رویاهای پسرم و هیولای خوشگلش ذرسته
-بابااااا
@چیه افرین انتخابت عالیه پسندیدم  شب بیایین خونه دوستاتم بیار
-دوستام
@اره این کاپل
روب هونهان ک همه بازم سکته زدن 😂😂😂
-مرسی پدر جان تو چند دقیقه کل سئول فهمید چ خبره
@داماد من بایدکل دنیا بشناسنش حرفم نباشه من رفتم
قبل رفتن دم گوش بک
@پسرم خوشحالم ک تونستی دوتا پسرام رو آدم کنی ازت ممنونم
بعد رفت و بک گیج شد دوتا پسراش
چان ک فهمید چ خبره ماجرای جونگین و انتقامش رو همه گفت واونجا بود کبک فهکید چ خبره بعد شروع کرد ب خندیدن
-چیشد بک خوبب
.عاشقتم غولیییییی
دوست دارممممووو
چان نمی تونست باور کنه این همون بک باشه جوری بغلش کرد ک انگار میخوان ازش بدزدنش
چند روز بعد
رابطه ی هونهان عالی شده بود هرجا پیدا میکردن همو دستمالی میکردن لوهان جوری شیطون شده بود ک حتی سرکلاساش سهون رو سفت میکرد بعد ولش میکرد ب حال خودش سهونم شب تلافیش رو در می آورد جوری ک لو تا چند روز نمیتونست راه بره
چانبکم اوضاعشون خوب بود البته ک بک از ی فرصت برای اذیت کردن چان استفاده میکرد ولی هنوز نزاشته بود ببوستش و چان در حسرت لباش داشت میسوخت
-بکک
.هوممم
هیونم
هوممممم
هیولای کوچولوم
چیه غولی چیه
کی قراره اون لباتو بدی بخورم
بی پروا چان گفت ک گونه های بک گل انداخت و سرش انداخت پایین چان ک دید بک خجالت میکشه سرب سرش گذاشت و در اخر صدای بک در اومد ک باعث شد چان مثه سگ بترسه ازش
.پارک غول لبام ک هیچی حتی نمی تونی دیگه صدامم داشته باشی
و روشو کرد اونطرف
-بک عزیزم غلط کرد
-بکی ببخشید
هیونم
عشقم
کوچولوم
و....
اما صدایی از بک در نیومد ک نیومد
گندش بزنن چان با کلافگی گفت و رفت بیرو ن ک بتونه فکر کنه بکم خنده اش گرفت ب غول این بزرگی اینقد کیوت
کیوت کلمه ای بود ک بک فکرش رو میکرد اما روی سکسی و هات غولش رو هنوز ندیده بود

هیولای خوشگلWhere stories live. Discover now