Chapter-05

1.3K 430 31
                                    

-چانمیا!

چانیول حین خارج شدن از اتاقش با صدای بلند صدا کرد. کتش رو روی پشتی مبل انداخت؛ سمت آشپزخونه رفت و ساعتش رو روی میز گذاشت.

-زودباش عزیزم؛ بابا دیرش شده.

صدای دختر بچه، ضعیف شنیده شد.

-الان میام بابا.

چانیول اسفنج رو برداشت و شروع به شستن ظرف‌های صبحونه کرد.

مطمئن بود آماده شدن چانمی بیشتر از این حرف‌ها طول می‌کشه. خیلی کم پیش می‌اومد که چانمی زود حاضر بشه. دختر بچه هیچ وقت نمی‌تونست تصمیم بگیره که چی بپوشه و همیشه برای مرتب کردن موهاش کمک لازم داشت.

چانیول آخرین ظرف هم آبکشی کرد و کنار بقیه‌ی ظرف‌ها گذاشت تا خشک شه. ساعتش رو از روی میز برداشت و سراغ دختر سر به هواش رفت.

-بیبی! میتونم بیام داخل؟

همزمان با تقه‌ی کوتاهی که به در زد، گفت. بعد از چند لحظه در از سمت دیگه باز شد؛ دختر کوچولویی با موهای شلخته و پیراهن زرد و آبیش بین در ایستاد. سرش رو به در تکیه داد و با چشم‌های درشت و مظلومش به چانیول نگاه کرد.

چانیول روبروش روی دو پا نشست و "چی شده؟"ای زمزمه کرد. دختر کوچولو با لب‌های جلو اومده و اخم‌های ناراحتش جواب داد:

-موهام درست نمی‌شن.

چانیول دستی به موهای دختر کوچولوی کیوتش کشید و به طور شگفت انگیزی تونست از چیزی که بود؛ به‌هم‌ریخته‌ترشون کنه.

-بابا برات درستشون کنه؟

با استفاده از کلماتی که دختر کوچولو به کار برد؛ پیشنهاد داد. چانمی سرش رو به نشونه‌ی مثبت بالا پایین کرد و در اتاق رو باز کرد.

چانیول روی تخت بلااستفاده‌ی دختر بچه نشست. بعد از چند لحظه چانمی برس و کش موهاش رو دستش داد و پشت به چانیول روی تخت نشست.

پدر جوون حین کشیدن برس روی موهای دختر بچه پرسید:

-می‌خوای موهاتو خرگوشی ببندم؟

-اوهوم.. تازه دوتا کش مو هم آوردم.

-دخترِ باهوشِ من!

چانیول گفت و بوسه‌ای وسط موهای دختر کوچولو گذاشت. موهای دختر کوچولو رو دو دسته کرد و این بار درگیر بستن موهاش شد.

دست‌هاش رو روی شونه‌های چانمی گذاشت.

-کار موهاتون تموم شد خانم جوان.

چانمی دستش رو بالا اورد و موهای حالت‌دارش رو لمس کرد. چرخید و با لبخند بزرگی که چال گونه‌اش رو نشون می‌داد؛ دست‌هاش رو دور گردن چانیول انداخت. بوسه‌ای روی لپ باباش گذاشت. "ممنون"ی گفت و از تخت پایین پرید.

StandoffishWhere stories live. Discover now