1

1.3K 175 116
                                    

+لطفا اینو برام امضا کن زین!

دختر با ذوق و هیجانی دیدنی ای عکس پلورایدی از خودش بهش داد و با انگشت پایین پلوراید رو نشونه گرفت و بالا و پایین پرید

_البته، اسمت چیه؟

+اسم؟ عام چیز آره اسمم، دد؟ اسمم چی بود

"خدای من اسمشو فراموش کرده "

مرد خوش پوش لبخند تمیزی زد و گفت
_منظورت چیه آنه؟ اسم خودتو فراموش کردی؟

دختر دستی به موهای کوتاه و خرمایی رنگش کشید و گردنش رو خاروندن و با لبخند گشادی  رو به زین گفت

+آره ،آنه اسمم آنه ست زین

"خدای من الانه که بمیرم"
دختر توی ذهنش فریاد کشید

"برای آنه"
امضاء مخصوص خودش رو پایین عکس زد و عکس رو به دست های لاک خورده و لرزون دخترک داد و لبخند زد

آنه عکس رو گرفت و همراه با دوربین به دست پدرش داد و گفت

+زین؟ میشه بغلت کنم؟! عام و یه عکس؟

زین نگاهی به اطرافش انداخت که اونقدرا هم شلوغ نبود و جیجی کنارش ایستاده بود، لبخند دیگه ای زد و با حوصله سر تکون داد و دست هاشو برای دختر شیرین و هیجان زده ی روبه روش باز کرد و کلمه ی"بیا" رو لب زد

+ عکس بگیر دَد!

و توی بغل زین خزید، دست هاشو دوره گردنش انداخت و بوی تنش رو توی بینی کشید"بوی وانیل"
دقیقا همون بویی که توی تخیلاتش تصور می‌کرد!

توی گوشش گفت" من دوستت دارم و بهت افتخار میکنم زین"

از بغلش بیرون اومد و کنارش ایستاد

موقعیت خوبی بود که جیجی کنار زین توی عکس حاضر شه و بعد مدیا منفجرشه همراه این تیتر" زین مالیک و دوست دختر مدل او جیجی حدید به همراه یک فن"

خودشو به اونها رسوند و سعی کرد با لبخند دختر رو بغل کنه و توی عکس جا شه، آنه نگاهی به جی انداخت و گفت

+عام چیزه، میدونی؟! من میخام با زین عکس بگیرم.. تنها!!!

و به زور و از ترس چشم غره ی پدرش لبخند کم رنگی به جیجی زد،

جیجی چهرش توهم رفت" اوکی " رو زمزمه کرد و به داخل ماشین برگشت

زین کمی خم شد دستش رو روی شونه ی آنه انداخت، اون دختر سرش  رو به سر زین چسبوند و بعد این دوربین گوشی بود که تصویر اون دو نفر رو توی قاب گوشی ثبت کرد، دخترک سری گونه ی  لطیف زین رو بوسید و ازش دور شد

پدر آنه لبخندی به زین زد و دستش رو جلو آورد
"خیلی ممنونم اقای مالیک، لطف بزرگی کردید اون(( با سر به دخترش که شباهت زیادی با اون مرد داشت اشاره کرد)) شما رو خیلی دوست داره"

زین دست مرد رو توی دستش فشرد
"خواهش میکنم آقای؟

+پین هستم، لیام پین پدر آنه
_آقای پین، دختر شیرینی دارید!

دست خوش ابعاد و مرطوب مرد رو رها کرد و به آنه لبخند زد

لیام به سمت دخترش که اون دو رو از نزدیک تماشا می‌کرد رفت و زین سوار ماشین سیاهی شد که جیجی حدید" دوست دختر عزیزش" اونجا منتظرش بود

____________

سلام، با یه داستان جدید چطورید؟! از الان بگم شما میتونین خودتون رو جای آنه تصور کنین اگه دوست دارین

دوستانی که تازه شروع به خوندن بوک میکنین کامنت بزارید، میخونم و جواب میدم.

پ.ن: اون عکس بالا هم عکسی که لیام از آنه و زین گرفت

اینجا قرار نیست زیاد حرف بزنم، پس لذت ببرید


ZI  xx

AnneWhere stories live. Discover now