chapter 9 ( please)

417 87 17
                                    

عشقو با هر کسی تجربه نکن
عشق چیز عجیبیه نذار ازش متنفر بشی!
سالها تنها باش ،
اما روحتو با کسی قسمت نکن که نمی فهمتت!
انقدر تنها بمون تا اون کسی که
که از درونت خبر داره پیدات کنه!
کسی رو پیدا کن که
همیشه به شکل یه چیز نایاب نگات کنه!
یه چیزی...
شبیه به یه معجزه!

                                                        ***

چند روزی بود که از اون ماجرا گذشته بود و تو این مدت جین حتی یک بار هم به تهیونگ محل نمیزاشت اون منتظر این بود که تهیونگ هم برای اون قدمی برداره ولی وقتی تهیونگ خودش نمیخواست پس خیلی اسرار نمی کرد،فقط وقتی مجبور می شد سلام میکرد.

مردم قبیله از برگشت امگا خوش حال بودن اونا از اون روز چیزی درباره جین و تهیونگ چیزی ازشون نمی پرسیدن میدونستن اگه چیزی بگن یا جواب نمیدن یا جواب سر بالا میدن یا ناراحتتون میکردن.

ولی خب تا اخر هم نمیتونستن همبن جوری باشن ، ما پشت ابر نمیمونه جینم میدونست ولی همچنان منتظر بود این انتظار قلبشو به درد می‌آورد اون انتظار داشت تهیونگ بیاد از اون بخواد دوباره دست راستش بشه.

جین همون طور که به ییبو برای درست کردن دارو های مختلف کمک می‌کرد با جوک های بی مزه ای که برای ییبو میگفت میخندیدن.

+ میدونی اگه یه خر سفید با یه خر سیاه ازدواج کنن چی میشه؟

ییبو سرشو به معنی منفی به طرفین تکون داد.

+ بچشون میشه گورخر!

هر دو پقی زدن زیر خنده.

البته این جوک ها نبودن که باعث خنده هاشون میشد ، لحن بامزه جین بود که اونو به خنده می انداخت.

+ بو! مگه نباید برگ درخت انجیر رو بجوشونی؟ پس چرا داری اونا رو میریزی تو سبد غذای گاو ها؟

ییبو به محض شنیدن حرف جین سرشو به سمت جایی که داشت برگ ها رو توش خالی می کرد برگردوند.

با عجله بقیه برگ هارو به جای قبلیش برگردوند و روبه جین با حرص گفت:

□ همش تقصیر توعه حالا باید خودت بری بچینی.

جین از حالت کیوت و عصبی ییبو خنده اش گرفته بود ، ولی میدونست اگه همین الان خنده اشو آزاد کنه ییبو از حالت کیوت به ترسناک تغییر میکنه ، یه بار موقعی که سر یه بازی ژان میبره و ییبو از باختش حرص می خوره ، ژان بهش میخنده و ...

       Of language jin:

هر موقع یاد اون خاطره میوفتم دلم برای ژان میسوزه
اون جوری که ژان فردا صبحش با گردن قرمز و کبود سر به زیر دیده بود.

پس بدون هیچ حرفی سبد رو برداشتم به سمت باغی که چند سال پیش نزدیکی دریاچه به کمک بکهیون و جیمین و سویونگ نونا درست کرده بودیم قدم برداشتم.

• M F T S •  | Complete Where stories live. Discover now