حلقهی دستش دور گردن بکهیون محکم تر شد و تکون های عمیق تری به پایین تنهش داد. نفس های سنگین بکهیون زیر گوشش زیادی شهوت انگیز بود و باعث میشد بدنش گرم تر بشه.
دستهاش روی کمرش به آرومی حرکت میکرد و لبهاش هر جایی رو که میخواست میبوسید.بکهیون روی کاناپهی سه نفره نشسته بود و تهیون بدون هیچ عجله ای روی کیرش سواری میکرد.
این سومین سکسشون به حساب میومد و بکهیون نمیتونست بیشتر از این بی احتیاط باشه. سرشو عقب برد و موهای تهیون رو کنار زد تا صورتش رو ببینه."باید در مورد کاندوم و قرص به توافق برسیم بیبی. زودتر تصمیم بگیر چون نمیخوام وجههی خشنتو وقتی باردار شدی ببینم."
تهیون با چشمهای نیمه باز نگاهش کرد و حرکتش کند تر از قبل شد.
"در مورد تو نظری ندارم."بخاطر برخورد کیر بکهیون با نقطهی حساسش چهرهش رو جمع کرد و شونهی بکهیون رو فشار داد.
"ولی من با این موضوع..."
نالهی کنترل نشدهش باعث شد حرفش رو قطع کنه و بعد از آروم کردن حرکش ادامه داد.
"با این موضوع مشکلی ندارم."
به سختی گفت و بعد از زدن حرفش نالهی بلند تری رو رها کرد.
ابروهای بکهیون بالا رفت و کمی شوکه شد. خب اصلا انتظار این رو نداشت!اینکه انقدر جدی گفت با باردار شدن مشکلی نداره بیش از حد عجیب بود، انتظار یه جبههی قوی و خشن رو از طرفش داشت.
با این حال، حلقهی دستش رو دور کمر دختر بیشتر و محکم کرد تا حرکاتش رو خودش کنترل کنه.
نزدیک به ارضا شدن بود و درست زمانی که میخواست ارضا بشه، کمر تهیون رو گرفت و روی خودش نگه داشت.تهیون با احساس مایع غلیظ و گرمی داخل خودش ناله ای کرد، سرش رو به عقب فرستاد و بدنش خیلی واضح لرزید. چشمهاشو بسته بود و میخواست کاملا احساسش کنه. بکهیون داخلش ارضا شده بود و حتی این هم اولین بار بود! حس خیلی بهتری داشت.
وقتی خودش هم ارضا شد، چشمهاش رو باز و همزمان تک خنده ای کرد.
"یعنی انقدر مشتاقی؟""مشتاقم ولی الان زمان مناسبی نیست. بعدا در موردش تصمیم میگیریم."
اگر دو ثانیهی دیگه تو اون حالت میموندن دوباره تحریک میشد و این اصلا خوب نبود. پس بدنش رو بالا کشید تا آلت بکهیون رو از خودش خارج کنه.از روی پاهای بکهیون بلند شد و احساس سرگیجهش باعث شد چند ثانیه ثابت بمونه.
بکهیون چند تا دستمال کاغذی برداشت و تا خودشون رو تمیز کنه. تهیون دستمال ها رو ازش گرفت و بین پاهاش کشید تا رد های کمرنگ کامشون رو پاک کنه. هنوز میتونست کام بکهیون رو داخل خودش احساس کنه، هر چند ممکن بود تلقین باشه اما احساس خوبی داشت.بکهیون شلوارش رو مرتب کرد و تهیون بعد از تمیز کردن خودش، با بیخیالی خودش رو کنار بکهیون انداخت. اینکه کاملاً برهنهست و توی اتاق نیستن هیچ اهمیتی نداشت.
تهیون بهش نزدیک تر شد و بکهیون اجازه داد سرشو روی بازوش بذاره. موهاش رو نوازش کرد و دستش رو دور شونههاش حلقه کرد.
"حالت چطوره؟"
تهیون به آرومی پاسخش رو داد و پاهاش رو جمع کرد.
"خوبم."
![](https://img.wattpad.com/cover/246683858-288-k699367.jpg)
YOU ARE READING
Black Snake
Actionبارون میبارید و خون روی بدنش رو تازه نگه میداشت. شاید سالی یک بار پیش میومد که اون احساس فوق العاده رو داشته باشه. اینکه زخمی بود و با بیچارگی کنار دیوار نشسته بود هم نمیتونست ذره ای از اون حس کم کنه. همه چیز خوب بود تا اینکه کسی رو دید که بهش نزدیک...