part5

1.9K 303 25
                                    

یا نوری که از پنجره میتابید چشماشو باز کرد و سعی کرد بدن گرفتشو تکون بده ولی با درد بدی که توی کمرش پیچید
تقریبا بیخیال شد و روی تخت درازکشید
اتاق و از نظر گذروند خوب میدونست کجاس ...روزی هزاربار اینجارو تمیز میکرد
ولی چرا دقیقا باید توی اتاق تهیونگ روی تختش لخت باشه؟
با یادآوری دیشب هینی کشید و یه دفعه بلند شد و نشست
کوک__م..من..الهه..ی...ماه...من..،منو میکشه...میدونم ....دیگه...هق
و شروع کرد به آروم گریه کردن

تهیونگ با شنیدن صدای فین فینای آرومی خودشو سمت اتاقش کشید
هرچی نباشه اون عروسک بیدار شده بود دیگه نه؟
در و آروم باز کرد و با چیزی که دید نفسش گرفت
بوی وانیلی که به خاطر ترس ...نگرانی و... کل اتاق و گرفته بود
و این بو مال امگای برهنه ای بود کل روی تخت با درد کمرش تو خودش جمع شده بود گریه میکرد
تهیونگ به یقین میتونست اون صحنه رو بزاره توی اتاقش و تا ابد نگاش کنه
کوک با صدای در گریه هاشو کمی کم ک د و با چشمای خیس به تهیونگ نگاه کرد
به از اینکه لپ های رب شدن(قرمز بیش از حد😂)سرشو پایین انداختو بل گریه هاش ادامه دادپ
تهیونگ رفت و کنارش روی تخت نشست
تهیونگ__هی سوییتی چرا گریه میکنی؟درد داری؟
بعد کوک و تو بغلش کشید
کوک__آره..درد..هق...دارم...هق ...ولی..هق...میترسم...هق..الهه.ی...هق..ماه...هق...منوبه خاطر کارای بد بد دیشب...هق..تنبیه...هق...کنه..هق..همینجریش...بدبخت...هق....بودم...هق
و خدایا عررررررررر
تهیونگ میتونست الان قش کنه
کارای بد بد؟ای جانممممممممممممم و این تنها کلمه ای بود که تو سر ته رژه میرفت
تهیونگ__نگران نباش سوییتی تنبیه نمیکنه
کوک__راس...هق...میگی؟یعنی...هق...زامبیارو...هق...نمیفرسته...هق...منو بخورن؟
تهیونگ لب پایینشو برای کنترل و نچلوندن اون امگا گاز گرفت
تهیونگ__نه بیا باید بریم دوش بگیریم

تهیونگ اون امگای کوچولورو فرستاد بره حموم
و خودش با عموش تماس گرفت
باید میفهمید چرا اون امگا زود تر از 18سالگی فرمون آزاد کرده
تهیونگ__سلام عمو
عمو__درد عمو چته باز چیکار داری؟
تهیونگ__ببخشید عمو عه یه سوال داشتم
و صدایی شنیده شد که مال عموش نبود
یه چیزی مثله جیغ
تهیونگ__عمو مهمون داری؟
عمو__آره یه مهمون همیشگی آخه کی جز جیمین میتونه باشه؟
تهیونگ__😂😂😂درسته درسته سلام برسون
جیمین__یونگیییییییییییی جوراباممممممم
و این باعث بلند خندیدن تهیونگ شد خب تنها کسی که عموشو یونگی صدا میزد دوس پسر عموش جیمین بود  حتی ماوربزرگشم اونو شوگا صدا میزدن(حال کردین عمورو😂)
عمو یونگی__حالا چه سوالی داشتی هوم؟
تهیونگ__عمو میشه یه امگا زیر سن قانونی فرمون آزاد کنه ؟
عمو یونگی__خب نه امکانش نیست مگه اینکه زیر این سن با جفتش رابطه داشته باشه
تهیونگ شوکه پای تلفن وایستاده بود جفتش؟یعنی کوک جفتش بود؟
عمو یونگی__حالا واسه چی میپرسی
تهیونگ__هیچی..هیچی همینجوری
عمو یونگی__من که میدون یه چی هس ولی تو نمیگی حالا به هر حال امکان اینکه تو اون دوره توی هیت بره کمتره هیتش از18سالگی شروع میشه ولی احتمال تا چند روز دیگه فرمونای همو حس کنین
تهیونگ گوشی و قطع کرد
نه اینکه ناراحت باشه ها چرا خیلی ناراحت بود
اون ایده آل یه امگا نبود
بیشتر شبیه یه مجرم بود
تو خودش هیچ کنترلی نداشت همیشه تنوع طلب بود حتی توی سکس
حتی اگه یه کوچول یا کوچولو دلش جفت میخواست
و اگه یه کوچولو اونو دوس داشت
اصلا بلد بود اعتراف کنه؟
یا ابراز احساسات کنه؟

کوک از حموم اومد بیرون تمام مکالمه ی تهیونگ و شنید
خب اون دیوارا زیادی نازک و صدای کوک بالا بود
کوک یه راست رفت تو اتاق تهیونگ و زد زیر گریه
این همه مدت برای آلفاش صبر کرده بود
و حالا اون نمیخواستش؟
چرا انقدر بد شانس بود هان؟
حالا بگذریم که از نظر کوک تهیونگ واقعن یه عوضی نبود
اون فقط زیادی تنها بود زیادی

نامجون__بدبخت شدیممممممممم تهیونگگگگگ چرا گوشیتو جواب نمیدی
تهیونگ__چیشده مگه؟
نامجون__ وات؟چی شده؟آهه توی حسابداری همه ی سیستم ها قاطی شدن پلیس حساب دار و دستگیر کرده بقیه نمیدونن چه گوهی بخورن منم نمیدونممممممم
تهیونگ__آه الهه ی ماا چرو مننننننن




دو روز بعد
پرستار__عمل مادرتون به خوبی انجام شد
کوک با خوشحالی بغل جین که تازه برگشته بود کره پرید
جین از ذوق کودکانه ی برادرش خندید
کوک__هیونگ...هیونگ...هق..خوب...هق..شد
شروع کرد به هق هق کردن ولی از خوشحالی
تو این دوروز به کارش که خدمتکاری تهیونگ بود برگشته بود
تهیونگ مهربون تر شده بود ولی حرفی از جفت بهش نزد
این کوک و ناراحت میکرد
به خصوص که باید حس فرمونای جفتشو نادیده میگرفت
یعنی تهیونگ پسش میزد؟
با دیدن آلفا که دور تر با یه لبخند ایستابه بود و نامجون هیونگ با لبخند گشاد تری به ما زول زده بود
نامجون هیونگ امروز بعد عمل باید میرفت سفر اونن تو موقیت حساس شرکت
کوک__میگم جین هیونگ اون آلفایی که گفتم کمکمون کرد
جین__خب کیوتی؟
کوک__شرکتش یه حسابدار میخواد میری کمکش کنی؟

تهیونگ__ریدم دهنت نامجون حداقل میموندی از کوک خداحافظی کنی
نامجون__دیرم شده به مولا دیرم شده
تهیونگ__آره نمیدونم سفر وسط بحران چی بود
نامجون__بابامو که میشناسی
تهیونگ اخمی کرد و نامحونو داخل ماشین حل داد
خودشم به دخل بیمارستان برگشت تا اون آلبالورو ببینه(منظورش کوکه)













های کیوتی هاااااااااااا
چطورین؟
ووت و کامنت بدین دیگه😢نامردین خیلی
خب نظری چیزی خوب داره پیش میرع؟
دوستون دارم میبوسمتون(که کرونا بگیرین😂😂)
مواظب خودتون باشید حسابی
ننه دوستون داره

His paper worldWhere stories live. Discover now