*کاور منظرهی پارک (Hampstead heath)
.
.
.
.کرولاین: من اینجام که یه پایان بسازم شان ...
بیا فقط چند ساعت فراموش کن که چیشد که به اینجا رسیدیم ...شان لبخند تلخی زد
شان: الان نیم ساعته رو به روت نشستم و چیزی برای گفتن نداری کر
نمی تونی توجیه کنی
نمی تونی درستش کنی فقط داری کشش میدی
داری همه چیز رو سخت تر میکنیآروم بلند شد که کرولاین دستش رو گرفت
کرولاین:آره درسته نمی تونم توجیه کنم ،
نمی تونم هیچ جوره ذره ای از کاری که کردم رو کمرنگ کنم
ولی شان ...
خواهش میکنم
التماست میکنم به تک تک لحظاتی که داشتیم باور داشته باش
اونا همشون واقعی بودن و من ...
من فکر نمیکردم همچین بلایی سر خودمون بیارمشان دستش رو فشرد و سرش رو پایین انداخت
شان: به خاطر تموم اونا ممنونم کرولاین ...
خوشبخت باشبدون نگاه کردن بهش بیرون رفت و حالا حس میکرد واقعا یه پایان داشته ...
هر چقدر هم تلخ ، همه فرصت داشتن همچین چیزی رو ندارن.
*********
زین: یکم دیگه هوا تاریک میشه کجا میخوای ببری منو آخه
لیام: نمیخوام بدزدمت که زین صبر داشته باش
زین: پوفف ، نمی تونی فقط یه کلمه حرف بزنی نه؟
لیام چشم غره بامزه ای تحویلش داد و مچ دستش رو گرفت و به سمت اتوبوسی که تازه ایستاده بود کشید
باهم سوار اتوبوس شدن و روی دوتا از صندلی ها جا گرفتن
لیام: خب اینجایی که قراره بریم
نقطه فراره منه
از بچگی با هری و شان میرفتیم و تا آخر شب باهم وقت میگذروندیم و ... میشه گفت آروم میشدیمزین با دقت به حرف هاش گوش میداد
که چشمش به زوجی افتاد که یه ردیفه عقب تر از صندلی های روبه روی اون ها نشسته بودنخب ... چند روزی بود مرد متشخصی بود و حالا؟
"کرم مود آن"نیشخندی زد و در حالی که تظاهر به گوش کردن حرف های لیام میکرد ، به اون دو نفر زل زد
یه بار یکی بهش گفته بود که نگاه ها انرژی دارن و وقتی به کسی نگاه میکنه اون متوجه میشه
و ما زینی رو داریم که چشم هاش رو ریز کرده ک سعی میکنه نفس عمیق بکشه و از چشم هاش انرژی ساطع کنهلیام نگاهی به فیس زین انداخت ، تازه متوجه شد که حواس زین اصلا پیشش نیست
لیام: اصن گوش میکنی ...
زین: هیششششش تمرکزم رو بهم نریز
برگشت و نگاه زین رو دنبال کرد و به زوجی رسید که میشه گفت تو حلق هم بودن
و خب ...
اون ها حتما باید یه اتاق پیدا میکردن
STAI LEGGENDO
Midnight With Him" [Ziam]
Romanceدرحال آپ "🌿☁️ "نشسته روی تک صندلی انتهای دنیا مغموم و پریشان ، رها شده بودم از بین تمام آدم های دنیا از بین تمام رهگذر های بی خبر از سکوت های آغشته به فریادم ، تو صدایم را شنیدی ... تو دستم را گرفتی مرا از تمام کوه ها بالا کشیدی هنگامی که تمام ط...