🔮Ice Cream🔮

161 52 21
                                    

قبل از اینکه بخونی تندی بزن رو ستاره ی پایینی آفرین دختر خوب😁💙💚💛💜

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

قبل از اینکه بخونی تندی بزن رو ستاره ی پایینی آفرین دختر خوب😁💙💚💛💜

🗡Part : 25🗡
🍧بستنی🍧

تا خود صبح نتونسته بود بخوابه عوضش اون غول گنده خوب خوابش برده بود و حالا هم سرحال پشت میزش نشسته بود و مثل بز به لپتاپش نگاه میکرد...

لوهان هوف کلافه ای کشید و کانال های تلویزیون رو بالا و پایین میکرد..دیروز که بک یواشکی شماره ی کریس و سوهو رو توی گوشیش سیو کرده بود کلی به سوهو پیام داده بود..راستش هم میترسید هم خجالت میکشید به کریس پیام بده پس بیخیالش شده بود و به سوهو پیام داد..ولی چرا نمیدید ..؟ قلبش تند تند میزد نکنه سهون گوشیش رو چککنه و دوباره شر به پا کنه برای صدمین بار موبایلش رو روشن کرد که با صدای سهون قلبش ریخت تو شلوارش

*سوخت از بس روشن و خاموشش کردی..منتظر چیزی هستی..؟*

آب دهنش رو به زور قورت داد و موبایلش رو زیر پتو قایم کرد و خودش رو مشغول گشتن توی برنامه های تلویزیون نشون داد..سهون باهوش تر از اون بود که همون موقع بفهمه به اون دوتا وکیل پیام میده...پس فعلا بیخیالش شده بود

از وقتی بیدار شده بود انرژی فوق العاده ای داشت و سرش برخلاف روزای قبل دیگه درد نمیکرد و همه ی اینارو مدیون اون آهو کوچولوی روی تختش بود...صدای برخورد سنگی به شیشه دوتاشون توی جاشون پریدن..سنگ اونقدر بزرگ نبود که آسیبی به شیشه بزنه ولی صدای بدی که تو اتاق ایجاد کرد باعث بالا و پایین رفتن مکرر قفسه ی سینه ی لوهان شد
سهون سمت تخت رفت برای اینکه آرومش کنه

*هیشش..چیزی نیست..*

به تخت نرسیده بود که دوباره سنگه دیگه ای برخورد کرد..عصبی به تلفن روی میز چنگ زد و با نگهبانی تماس کرد

*اون پایین چخبره چه غلطی دارید میکنید..؟*

*ب.ببخشید قربان الان بررسی میکنیم..*

سهون سمت پنجره رفت و پرده ی بزرگ رو کنار کشید..چهره ی اون مرد رو دقیق نمیدید ولی وقتی نگهبانا سمتش رفتن و صداش بلند شد تشخیص داد کیه حتی لوهانم اون صدارو شناخت

*یاااا ولم کنین حروم زاده ها...سهون عوضییییی اگه جرعت داری خودت بیا بیرون حیوون..*

Lust In RevengeWhere stories live. Discover now