11

1.1K 580 855
                                    

11

- وقتی می‌بوسیدیم به چی فکر می‌کردی؟

چانیول که با فاصله‌ی دومتری از بکهیون روی کاناپه نشسته بود و به منظره‌ی تاریک بیرون خیره نگاه می‌کرد با سوال مرد بزرگ‌تر به‌سمتش برگشت. کاش صادقانه جواب می‌داد که «بوسیدن یه مافیا ترسناک و هیجان‌انگیزه، به این فکر می‌کردم که این دورازذهن‌ترین اتفاقی بود که برای بیست‌ویک‌سالگیم تصور می‌کردم. بی‌نهایت لذت بردم و این یه‌جورایی ترسناکه». ولی فقط گفت: هیچی.

بکهیون هر دو دستش رو دو طرف بدنش روی کاناپه گذاشت و حرکت جزئی‌ای به بالاتنه‌ش داد: ولی من به یه چیزی فکر می‌کردم.

چانیول به چشم‌های بکهیون نگاه طولانی‌ای انداخت و منتظر افکارش چند بار پلک زد. بکهیون با طمانینه به‌سمتش حرکت کرد و چانیول آماده‌ی دوباره بوسیدنش شد. هرچند بلافاصله بعد از اینکه یقه‌ش توی مشت بکهیون چنگ زده شد و گردنش با شتاب جلو کشیده شد مشت سنگین و دردناکی توی صورتش خوابید. بکهیون بعد از کوبیدن انگشت‌هاش توی چونه‌ی چانیول دوباره عقب کشید و خیره بهش زمزمه کرد: حالا جواب بده.

چانیول با بهت دستش رو بالا آورد و روی گونه‌ش گذاشت. تصویر پیش روی چشم‌های بکهیون بی‌نهایت با چیزی که انتظار داشت متفاوت بود و بامزه‌بودنش اعصابش رو به بازی می‌گرفت. ادامه داد: داشتم فکر می‌کردم چرا مشتم رو نمی‌کوبم توی صورتت و به نتیجه‌ای نرسیدم، تو هم قرار بود جوابش رو بدی.

چانیول صاف نشست، دستش رو از گونه‌ش پایین کشید و پوزخند زد: انتظار نداری بزنمت که.

بکهیون چند لحظه با کنجکاوی خیره به چشم‌های مرد روبه‌روش نگاه کرد و درنهایت بلند زیر خنده زد و گفت: چرا یه‌طوری حرف می‌زنی انگار می‌خوای بگی اگر جوابم رو بدی بهم ظلم کردی؟ من همین الان زدم توی صورتت.

چانیول دوست داشت بگه «قبلش ولی داشتیم همدیگه رو می‌بوسیدیم» ولی احساس کرد جمله‌ی بی‌ربطیه. بکهیون نگاه ناامیدی به چهره‌ی گیج پسر روبروش انداخت و سرش رو به دو طرف تکون داد. دوباره چند دقیقه سکوت بینشون ایجاد شد تا بکهیون به ساعت مچی‌ش نگاه کوتاهی کرد و پرسید: شام می‌خوری؟

**

- این... خیلی خوشگله دلم نمیاد بخورمش.

چانیول با شعف به بشقاب وعده‌ی اصلی که مقابلش قرار گرفته بود و بیشتر به یه اثر هنری تزئین‌شده با زیباترین رنگ‌ها شبیه بود تا غذا نگاه می‌کرد. بلافاصله با دورشدن پیشخدمت گوشیش رو بیرون کشید تا مثل تمام بشقاب‌های قبلی ازش عکس بگیره. بکهیون روبروش به صندلیش تکیه داده بود و از گیلاس دستش شراب می‌نوشید. چانیول از چند زاویه‌ی مختلف از بشقاب دریایی و مخصوص هتل عکس گرفت و نگاهش رو بالا آورد. با دیدن صورت خنثی بکهیون نفس عمیقی کشید و گوشیش رو توی جیبش برگردوند.

Drown 🎻 [Chanbaek]Where stories live. Discover now