21
- اگر الان برگردم تیکه بزرگهم مشخصا گوشمه. میدونم!
چانیول زیر لب با خودش حرف میزد و سعی میکرد بهجای فکر برگشتن به یه راه برای خلاصشدن از شر اسلحهای که توی کیفش بود فکر کنه که البته موفق نمیشد. باورش نمیشد فرار کرده. چند ساعتی میشد که سرگردون توی خیابونهای شهری که فهمیده بود اسمش سعیدیهست میچرخید و امیدوار بود پیدا نشه. انقدر این شهر بندری کوچیک بود که چند باری به محوطهای که درحقیقت ازش فرار کرده بود برگشته بود و مطمئن بود که دیر یا زود محلیها متوجه یه آسیاییِ قدبلند که داره واسه خودش سرگردون میچرخه، میشدن و میاومدن سراغش که ببینن آیا فقط روانیه یا روانیایه که گم شده؟
با رسیدن به پارکی که نبش یه دوراهی سربالایی بود، تصمیم گرفت یهخرده برای استراحت بشینه و یه چیزی برای خوردن پیدا کنه. انتظارش از یه شهر بندری که احتمال حضور مسافرهای خارجی توش بالا بود خیلی بیشتر از این بود که تا این ساعت حتی یک نفر رو هم که بتونه باهاش انگلیسی حرف بزنه پیدا نکنه. هرچند نمیخواست ناامید شه. ترجیح میداد یه فراریِ مضطرب باشه تا یه فراریِ مضطربِ ناامید. توی این لحظه تنها چیزی که براش باقی مونده بود امید بود.
تقریبا هر برنامهای که داشت رو روی یه نگاه مثبتاندیش و امیدوارِ خندهدار چیده بود. حالا که از آماتو جدا شده بود نمیخواست حتی بهش فکر کنه. نمیخواست قبول کنه از اول همهچیز زیادی روی هوا بود و الان هم وضع همینه.
فعلا منطقیترین کار این بود که خودش رو به یه طریقی به سفارت کره برسونه، اونجا تمام اتفاقاتی که از اول تا الان افتاده بود رو تعریف کنه، تمام اطلاعاتی که از آماتولوکا مارانزانو داشت رو به نشانهی حسننیتش در اختیارشون بذاره و خودش رو بهعنوان یه قربانی بهشون معرفی کنه. همونطور که واقعا بود. چانیول اصلا احساس نمیکرد که داره به آماتولوکا خیانت میکنه. نمیدونست این فکر چطوری به ذهنش رسیده بود ولی از وقتی که از کشتی بیرون اومده بود به روزی فکر کرد که از خونهی سناتور مونتی خارج شده بود و توی موقعیتی که هیچ دلیلی نداشت، نزدیک بود به قتل برسه که یهجورایی میدونست کار بکهیون بود. اگر کسی این وسط قرار بود احساس خیانت بهش دست بده اون باید چانیول میبود.
پشت چشمی برای بکهیونی که اونجا حضور نداشت نازک کرد و روی سنگهای کنار ورودی پارک نشست. با دیدن گروهی از نوجوونهای مراکشی که گوشی دستشون بود نفسش رو آهمانند بیرون فرستاد. توی کولهش یهعالمه پول بود و یه اسلحه، ولی الان حتی نمیتونست یه سرچ ساده بکنه ببینه سفارت کره کجاست، زبون مراکشیها چیه و کجا میتونه پولهاش رو چنج کنه!
سرش رو کلافه به دو طرف تکون داد که یکی از نوجوونهایی که از جلوش رد میشدن بهسمتش برگشت: تو توریستی؟
![](https://img.wattpad.com/cover/275608145-288-k44729.jpg)
YOU ARE READING
Drown 🎻 [Chanbaek]
Fanfictionکتاب سوم از ششگانهی 'بکهیون' جلد اول از کتاب سوم: نیویورک FICTION : Drown - مغروق COUPLE : چانیول و بکهیون 🎻 GENRE : رمنس، روزمره، اکشن، اسمات SUBGENRE : مافیایی AUTHOR : #صفید EDITOR : ترنم Nc-20 READ ON : چه...