Part 1

3.1K 286 177
                                    

صدای زنگوله ی طلایی رنگ، با ورود شخص جدید به گوش رسید و میون هیاهوی آروم کافه طنین انداخت.
پسر لبخند گرمی زد و پالتوی زمستونه اش رو صاف تر کرد. بوی قهوه ی تازه بین فضای آبی می تونست روحش رو نوازش کنه.

قدم برداشت و دختر باریستا با دیدن صاحب کارش به سمتش دوید و تعظیم کوتاهی کرد.
- رئیس، خوش اومدین.

جونگ کوک خندید، آروم و شیرین، جوری که دل دختر لرزید و اون چهره رو ستایش کرد.
- اوضاع چطوره سوهی؟

پلک کوتاهی زد، موهای لخت مشکی رنگش رو پشت گوشش فرستاد و با خوش رویی جواب داد:
- مثل همیشه، همه چیز آرومه.
ابرویی بالا انداخت و دو دستش رو داخل جیب های شلوار کتانش فرو برد.
- خوبه، یه اسپرسو لطفا.
دختر سری به تایید تکون داد و برای آماده کردن سفارش صاحب کافه قدم هاش رو تند کرد و دور شد.

جونگ کوک چشمی به اطراف چرخوند، آدم هایی که نمی شناخت روی صندلی ها جا خوش کرده بودن و بعضا زوج هایی لبخند به لب روبروی هم دیگه قرار گرفته بودن، نگاهش رو سریع تر گرفت تا حسرت بیشتر از قبل دیواره های ذهنش رو ویران نکنه.

به سمت میز کنار پنجره رفت، میزی که روی اون نوشته شده بود کسی نباید اونجا بشینه و سفارشی بده، تنها خود صاحب کافه می تونست اونجا باشه و میز، میز اختصاصی جئون جونگ کوک بود.

صندلی چوبی رو عقب کشید و جا خوش کرد. مثل همیشه تک بود و تنهایی اون میز رو اشغال می کرد، هرچند روزی اون میز دو مشتری ثابت داشت، ولی حالا جونگ کوک تنها بود.

کافه ی آبی، عزیز ترین مکان برای یادآوری عزیز ترین فرد زندگیش بود. یعنی ماهش، کیم تهیونگی که حالا دیگه نبود.

فنجون چینی سفید با طرح گل های "فراموشم نکن" روی میز جا گرفت. روزی که جونگ کوک ماهش رو از دست داد، دیگه اسپرسوش رو با کوکی های شیرین سفارش نمی داد، اون سفارش فقط مختص به بودن تهیونگ بود.
باید کامش تلخ میموند، بدون هیچ شیرینی کوچیکی.

گل فراموشم نکن:

جرعه ای از مایع تلخ رو روونه ی گلوی بغض کرده اش کرد و چشم هاش رو بست، به موسیقی بی کلام آروم گوش سپرد و گذاشت دلتنگیش بیشتر به وجودش ناخن بکشه، اونقدر ناخن بکشه تا روحش دوباره خون ریزی کنه

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

جرعه ای از مایع تلخ رو روونه ی گلوی بغض کرده اش کرد و چشم هاش رو بست، به موسیقی بی کلام آروم گوش سپرد و گذاشت دلتنگیش بیشتر به وجودش ناخن بکشه، اونقدر ناخن بکشه تا روحش دوباره خون ریزی کنه...

Blue life S2 | VkookWhere stories live. Discover now