🍂𝐩𝐚𝐫𝐭 𝟒🍂

5.8K 939 207
                                    


‌همون‌طور که وارد کلاس میشد داشت به دیروز فکر میکرد خب بعد از اون طبیعی بود که از آقای کیم خجالت می‌کشید دیگه ؟ خودش هم نمیدونست این زنگ چطور قراره باهاش روبرو بشه

رشته افکارش وقتی پاره شد که بقیه دانش آموز های کلاس از جاشون بلند شدن و این نشون از اومدن معلم میداد

از جاش بلند شد و سرش رو پایین انداخت و بعد از اجازه تهیونگ همشون سرجاهاشون نشستن

_ خب بچه ها نت هایی رو که جلسه قبل بهتون گفتم رو روی یه تیکه کاغذ بنویسید و سعی کنید یه نت جدید ازش بسازید

بعد از نگاهی به بچه ها و فهمیدن اینکه سوالی ندارن به پیانو گوشه کلاس اشاره کرد و ادامه داد

_ بعد از اون من یا خودتون ملودی که ساختید رو با اون پیانو اجرا میکنیم و به بهترین ملودی یه جایزه میدم

ساعتش رو چک کرد و بعد از لبخندی که زد گفت
_ وقتتون از الان تا یک ربع دیگه شروع شد

هر کدوم از بچه ها سرشون رو توی کاغذ جلوی دستشون خم کرده بودن و مشغول فکر کردن بودن ، طبیعیه همه دوست داشتن نت خاصی بوجود بیارن تا مورد توجه معلمشون قرار بگیرن

مخصوصا اگه معلم فرد جذابی مثل تهیونگ بود

اما ذهن جونگکوک این وسط جای دیگه ای رفته بود ، شاید الان وقتش بود اون نتی رو که ساخته بود میزد

تابستون سال گذشته بعد از فکر کردن به همه غم هایی که داشت یه ملودی با پیانو ساخت تا ذهنش رو از همه اون درد ها دور کنه

ولی هیچوقت وقت نشد برای کسی اون قطعه رو اجرا کنه ، شاید الان وقتش بود

_ وقت تمومه
یعنی به همین زودی پونزده دقیقه شد ؟ واقعا جونگکوک پونزده دقیقه داشت فکر میکرد ؟

تهیونگ از ردیف سمت جونگکوک شروع کرد و  سه نفر اول گفتن که نتونستن چیزی درست کنن

نفر چهارم کاغذی که دستش بود رو به تهیونگ داد و ته بعد از چک کردنش پشت پیانو نشست و نگاهی به کلاویه ها انداخت و شروع به نواختن کرد

صدایی که ایجاد میشد قشنگ بود ولی نه به اندازه کافی ، یه چیزی شبیه یه آهنگ پاپ

و مدیونید اگه فکر کنید اون پسر یکی از آهنگ های معروف رو بعنوان کار خودش معرفی کرده بود

نفر پنجم ریتمش رو داد و بعد از رسیدن به اواسطش تهیونگ خودش کارش رو قطع کرد
_ اونی که باید نبود

نفر ششم که دختر با اعتماد به نفسی بود خودش پشت پیانو نشست و دست های ظریفش رو به حرکت درآورد

از حق نمیشه گذشت ریتم آرومی بود نه غمگین بود و نه شاد یه چیز میانه بچه ها گوش میدادن و بعد از چند دقیقه دختر کارش رو تموم کرد

𝐈𝐧𝐭𝐨 𝐘𝐨𝐮𝐫 𝐀𝐫𝐦𝐬 | 𝐕𝐤𝐨𝐨𝐤Where stories live. Discover now