chapter 5

378 88 12
                                    


[شک کن که خورشید دروغگو باشد]

۲۴ دسامبر
عمارت یانگ

موسیقی ملایمی که فضای سالن رو پر کرده بود و رایحه شراب ها با عطرهای سرد و گرم مهمان‌ها ترکیب خوشایندی میساخت .

مرکز سالن مملو از زوج های پیر و جوانی بود که گاهی صدای عشق درون قلب هاشون به گوش هر غریبه‌ای میرسید.
درست برعکس زوج هایی که تنها حس قرنیه های سرد اونها،فقط و فقط «هوس» بود.
آوای پیانو و نغمه ویولن که به زیباترین شکل توسط نوازنده‌ها سالن رو فرا می گرفت آرامشی نه چندان پایدار برای مرد خاص مراسم ایجاد میکرد.
مردی که حتی سایه موهای بلند مشکی رنگ جلوی درخشش چهره‌ی زیبا مانند خورشیدش رو نمیگرفت .
خورشیدی که از شروع جشن چشم هر زنی رو خیره و عقل هرمردی رو مدهوش می کرد.
حضور هوانگ هیونجین در مراسمی متعلق به صاحب صنایع یانگ، برای هر مرد اهل تجارت فقط یک معنی داشت: قطعی شدن شراکت بین دو واردکننده دارو به کشور!

" آقای هوانگ؟!"

با شنیدن صدای لطیف و خوش آوای زنانه ای از پشت سر، رو برگردوند و به چشمهای روباهی و کشیده صاحب صدا خیره شد: خانم رز!

"از ابتدای مراسم تا این لحظه اولین باریه که تنها میبینمتون تازه واردین اما محبوب!"

هیونجین لبخندی تصنعی زد و گیلاس شراب رو روبروی زن مقابلش گرفت: شاید بهتر باشه بگیم شانس صحبت با شما رو از دست دادم!
" من همیشه برای صحبت و مذاکره حاضرم جناب هوانگ... به هرحال این بخشی از شغل ماست درسته؟"
"صحبت و مذاکره شغل ماست خانم جانگ اما من مکالمه با فرد هوشمندی مثل شما رو به پیرمردهایی که تمام زندگیشون رو در سیاست خلاصه کردند ترجیح میدم!"
رز خنده کوتاهی کرد و قدمی جلو رفت:پس مذاکره کنیم جناب هوانگ .
هیونجین نگاهی به مرکز سالن جایی که زوج ها به آرامی و با ریتم ملایم آهنگ در حال رقص بودند انداخت و دست چپش رو مقابل دختر بالا آورد: ترجیح میدم اونجا مذاکره کنیم.

رز با قرار دادن دست ظریف مزین شده به حلقه یاقوت سرخش توی دست مرد رو به‌ روش درخواست غیر مستقیم رقص رو پذیرفت و لحظه‌ای بعد با قدم های کوتاه به طرف مرکز سالن حرکت کرد.
وجود رز در کنار مردی که توجه تمام افراد رو جلب چهره زیبا و لب های برجسته‌اش کرده بود، نگاههای بیشتری رو روی هر دو نفر قفل میکرد.
جایی درست در مرکز سالن سرشانه های پهن مرد میزبان دستهای ظریف رز بود و اندک فاصله‌ی بین این دو نفر واژه «جاذبه» رو برای هر بیننده‌ای معنا می‌کرد.
هردو رقصیدند. به آرامی و ظرافت تمام.
درست هماهنگ با موسیقی کلاسیک و آشنایی که پیانیست مینواخت.

Secret in their eyesWhere stories live. Discover now